ینگی قلعه صفای باغ قوات گلی حاج رضا نوری

ینگی قلعه صفای باغ قوات گلی حاج رضا نوری

باغبان پیر باغ دیگر از گلها نمی گیرد سراغ
ینگی قلعه صفای باغ قوات گلی حاج رضا نوری

ینگی قلعه صفای باغ قوات گلی حاج رضا نوری

باغبان پیر باغ دیگر از گلها نمی گیرد سراغ

ینگی قلعه

بنام خدا

باغت آباد مشد عباد من هنوز به رنگین کمون باغت امید دارم .

باغت آباد مشد عباد

خوشه انگورت کو؟

باغت آباد مشد عباد

عزت و نصرتت کو؟

عزت به یادت غم گرفت

نصرت به باغت شمع گرفت

من با جوانان بوده ام

پیران را گریه سر گرفت

باغ و صفایت مشد عباد

گل پونه هایت مشد عباد

در باغ بودند مشد عباد

چون تو نبودی غم گرفت

دل غم گرفت ماتم گرفت

باغت آباد مشد عباد

مریم و مهدیت کو؟

یاد ایامش بخیر

آن حاج بابای حیدری

 اصغر رفقیق صندلی

یاد سکوتش را بخیر

یاد سکویش را بخیر

باغت آباد مشد عباد

صادق و هادیت کو ؟

باغت آباد مشد عباد

عاشق و معشوقت کو ؟

باغت آباد مشد عباد

 آواز کردیت کو ؟

چایی داغت مشد عباد،

آن باغت آباد، مشد عباد

رنگین کمانت مشد عباد

 قد کمانت مشد عباد

باغ تو باغ پرنیان

میخانه ی صبحانیان

هدهد باغت مشد عباد

خوش خواند سراغت مشد عباد

شاهین باغت مشد عباد

شاهزاده دارد مشد عباد

ضلع جنوب باغ تو

قنبر بولاغ است مشد عباد

شاه ،شاه مردان را چه شد؟

آن شاه مردان را چه شد ؟

عزت و نصرت را چه شد؟

شاه علی و بابعلی قارداش علی

اصغر و اکبر را چه شد ؟

یا علی گویان ازنو را چه شد ؟

آن ذوالفقاران را چه شد ؟

حاج آقا ،قاسم آقا،حسن آقا

شیر اسد ، رضا اسد

 جعفر صمد را یادته؟

بابعلی اصغر و اکبر یادته؟

قورقورکانت در قنات

آواز سر دادند به باغ

ای باغبان پیر باغ

چرا از گلها نمی گیری سراغ؟

امید باغی مشد عباد

یکسر بیا سازی بزن

یکسری به باغت بزن

 آهنگ آرامی بزن

غوکان همه ناراحتند  

مرغان باغت ساکتند

آب قناتت سر برفت

قمری زباغت رفت که رفت

مهدی سراغ گل گرفت

گل رفته بود پروانه بود

پروانه ها هم پرکشید

آن عاشق سر مست تو

یک جرعه بیشتر سر کشید

پروانه های باغ تو

گل بوته ها در یاد تو

 دل مردگانند مشد عباد

عزت زباغت می رود

نصرت باقیست مشد عباد

(قارداش) زدستم می رود

آن باغ باقیست مشد عباد

یکسر به باغ ما بزن

آهنگ تقوایی بزن

چنگی به دل هایی بزن

زنگی به درهایی بزن

زنگ دل ما را بزدای

رنگی به دلهایی بزن

سنگی به غمهایی بزن

سازدل ما را بنواز

بندی به بندهایی بزن

غم دل مارا بزدای

قندی به لب هایی بزن

گردباد گردون دور گرفت

تقوا زدل ما صر گرفت

اسبت را زین کن مشد عباد

بر داد ما رس مشد عباد

اهرم بساز همچون « ورع »

سیقل بزن بر شهر دل 

بر حال مارس مشد عباد

ما بی پناهیم مشد عباد

مارا به باغت ده پناه

باغ تو ما را جان پناه

اندام گل چون نازک است

آهسته گویم مشد عباد

ما گل نداریم مشد عباد

پروانه داریم مشد عباد

تقوا نداریم مشد عباد

ما در کنار باغ تو

افسانه داریم مشد عباد

    غم طوفان غم باران غم دوری از یاران

ابر است باد است و گل است 

سماور فاطما نه نه

درحال قل قل ، قل قل  است

مهمان نوازیت خوشگل است

انگور تو همچون می است

نصف راهم با خداست

 آن نصف دگر هم تویی

گر تو نباشی باغ هست

آب زلال پر قنات

سیه چشمان پر کلاغ

شاخ و نبات آن قنات   

خورشید می خندد نشاط

آن زاغ خوش خوان را بگو

خوشحال و خندان است و شاد

آن خوشه هایت سبز رنگ

نشانی از چرخ بلند

نوه نتیجه هات زرنگ   

عشق و عاشقی ها هم یه رنگ

آن حاج رضا گفتن بجاست

امید تو امید ماست

آن باغ سبزت یاد باد     

آن روح شادت شاد باد

گل های آفتاب گردونت

سرزنده و شاداب باد

آن چل چراغ دهکده

ضلع جنوب« آق قلعه»

همچون سرای میکده

عاری ز وحش است و دده

هم با طراوت یاد باد

هم روح شادت شاد باد

دلتنگ آفتاب گردونم

دلتنگ شاه مردونم

شاکی زدست گردونم

دلتنگ حاجی مردونم

دلتنگ علی مردونم

دلتنگ اصغر حیدری

دلتنگم از حور و پری

دلتنگ اکبر صمدی

دلتنگ ممد حیدری

دلتنگ محرم حیدری

دلتنگ احمد حیدری

دلتنگ گردو بازیم

از دست گردون شاکیم

آن پاک مردان را چه شد ؟

دلتنگ آبیاریم

 دلتنگ صادق دایی ام

هنوز نمردم باقیم

دلتنگ حاجی باقرم

دلتنگ جیق باقرم

دلتنگ محمود بهجتی

رحیم ،مصعیب و (وجی)

دلتنگ حیدر بهجتی  

آن طنزنویس حجتی

دلتنگ ممد بهجتی 

دلتنگ سیف بهجتی

دلتنگ آن آهنگرم

دلتنگ استادشیرویه

خلاقیت ازبره

ذوق سلیه را کی برد ؟

دلتنگ قصاب میر حسین

رضا ، مصعیب و حسین

عبداله ممد سعدیان

عقیل و حیدر قلدران  

دلتنگ خرمنگاهیم  

بازیهای شامگاهیم 

دلتنگ مرحوم جعفری 

معروف به جیک جیک جعفری 

دلتنگ آن غارآغاجو 

دلتنگ آن مارال باجو 

دلتنگ ممد ذوالفقار 

در  راه مکتب افتخار 

من با تو می گویم سخن

تو نیک می دانی زمن

در راه مکتب باغ تو

خاطره های یاد تو

افسانه دارم مشد عباد

نظرات 1 + ارسال نظر
امیر حسین ذوالفقاری پنج‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:21 ب.ظ

سلام آقای نوری. خیلی خیلی ممنون و متشکرم از وبلاگ بسیار زیبا و خاطره انگیز شما. شما از تمام اهالی روستا یاد کردین. خدا خیرت بده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد