ینگی قلعه صفای باغ قوات گلی حاج رضا نوری

ینگی قلعه صفای باغ قوات گلی حاج رضا نوری

باغبان پیر باغ دیگر از گلها نمی گیرد سراغ
ینگی قلعه صفای باغ قوات گلی حاج رضا نوری

ینگی قلعه صفای باغ قوات گلی حاج رضا نوری

باغبان پیر باغ دیگر از گلها نمی گیرد سراغ

ضرب المثل های فارسی ایرانی در قوات گلی

ضرب المثل های ایرانی

 

دادن بدیوانگی گرفتن بعاقلی !

دارندگیست و برازندگی !

داری طرب کن، نداری طلب کن !

داشتم داشتم حساب نیست، دارم دارم حسابه !

دانا داند و پرسد نادان نداند و نپرسد !

دانا گوشت میخورد نادان چغندر !

دانه فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه --- هر دو جانسوز است اما این کجا و آن کجا !

دایه از مادر مهربانتر را باید پستن برید !

دختر، تخم تر تیزک است !

دختر تنبل، مادر کدبانو را دوست داره !

دخترمیخوهی ماماش را بین --- کرباس میخواهی پهناش را ببین !

دختر همسایه هر چه چل تر برای ما بهتر !

دختری که مادرش تعریف بکنه برای آقا دائیش خوبه !

درازی شاه خانم به پهنای ماه خانم در !

در بیابان گرسنه را شلغم پخته به ز نقره خام !

در بیابان لنگه کفش، نعمت خداست !

در پس هر گریه آخر خنده ایست !

در جنگ، حلوا تقسیم نمیکنند !

در جوانی مستی، در پیری سستی، پس کی خدا پرستی ؟!

در جهان هر کس که داره نان مفت، میتواند حرفهای خوب گفت !

در جهنم عقربی هست که از دستش به مار غاشیه پناه میبرند !

در جیبش را تار عنکبوت گرفته است !

در چهل سالگی طنبور میآموزد در گور استاد خواهد شد !

در حوضی که ماهی نیست ، قورباغه سپهسالاره !

در خانه ات را ببند همسایه تو دزد نکن !

در خانه اگر کس است یکحرف بس است !

در خانه بیعاره ها نقاره میزنند !

در خانه مور، شبنمی طوفانست !

در خانه هر چه، مهمان هر که !

درخت اگر متحرک شدی ز جای بجای --- نه جور اره کشیدی نه جفای تبر !

درخت پر بار، سنگ میخوره !

درخت پر بار، سنگ میخوره !

درخت کاهلی بارش گرسنگی است !

درخت کج جز بآتش راست نمیشه !

درخت گردکان باین بلندی --- درخت خربزه الله اکبر !

درخت هر چه بارش بیشتر بشه، سرش پائین تر میاد !

درد دل خودم کم بود، اینهم قرقر همسایه !

درد، کوه کوه میاد، مومو میره !

در دروازه را میشه بست، اما در دهن مردم و نمیشه بست !

در دنیا همیشه بیک پاشنه نمیچرخه !

در دنیا یه خوبی میمونه یه بدی !

در دیزی وازه، حیای گربه کجا رفته !

در زمستان، الو، به از پلوه !

در زمستان یه جل بهتر از یه دسته گله !

درزی در کوزه افتاد !

در زیر این گنبد آبنوسی، یکجا عزاست یکجا عروسی !

درس ادیب اگر بود زمزمه محبتی --- جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را . ((‌ نظیری نیشابوری ))

در شهر کورها یه چشمی پادشاست !

در شهر نی سواران باید سوار نی شد !

در عفو لذتیست که در انتقام نیست !

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست ! ((‌ حافظ شیرازی ))

در کف شیر نر خونخواره ای --- غیر از تسلیم و رضا کو چاره ای ؟

در مجلس خود راه مده همچو منی را --- کافسرده دل افسرده کند انجمنی را !

درم داران عالم را کرم نیست --- کریمان را بدست اندر درم نیست !

در مسجده، نه کند نیست نه سوزوندنی !

در نمک ریختن توی دیگ باید به مرد پشت کرد !

درویش از ده رانده، ادعای کدخدائی کند !

درویش مومیائی، هی میگی و نمیائی !

درویش را گفتند : در دکانتو ببند دهنشو هم گذاشت !

در، همیشه بیک پاشنه نمیگرده !

درهفت آسمان یک ستاره نداره !

دزد،آب گرون میخوره !

دزد بازار آشفته میخواهد!

دزد باش و مرد باش !

دزد به یک راه میرود، صاحب مال به هزار راه !

دزد حاضر و بز حاضر !

دزد ناشی به کاهدون میزنه !

دزدی آنهم شلغم ؟ !

دزدی که نسیم را بدزدد  دزد است !

دست بالای دست بسیار است . (( در جهان پیل مست بسیار است ... ))

دست به دنبک هر کی بزنی صدا میده !

دست بریده قدر دست بریده را میدونه !

دست بشکند در آستین، سر بشکند درکلاه !

دست بیچاره چون بجان نرسد --- چاره جز پیرهن دریدن نیست !

دست بی هنر کفچه گدئیست !

دست پشت سر نداره !

دست پیش را گرفته که پس نیفته !

دستت چربه، بمال سرت !

دستت چو نمیرسد به خانم --- دریاب کنیز مطبخی را !

دستت چو نمیرسد به کوکو، خشکه پلو را فرو کو !

دست تنگی بدتر از دلتنگی است !

دست خالی برای تو سر زدن خوبه !

دست در کاسه و مشت در پیشانی !

دست، دست را میشناسه !

دست دکاندار تلخ است !

دست راست را از چپ نمیشناسه !

دستش به خر نمیرسه پالان خر را بر میدارد !

دستش به دم گاو بند شده !

دستش به عرب و عجم بند شده است !

دستش بدهنش میرسه !

دستش در کیسه خلیفه است !

دستش را به کمرش گرفته که از بیگی نیفته !

دستش شیره ایست یا دستش چسبناک است !

دستش را توی حنا گذاشت !

دست شکسته بکار میره، دل شکسته بکار نمیره !

دست شکسته وبال گردنه !

دستش نمک نداره !

دست کار دل و نمیکنه و دل کار دست و نمیکنه !

دستش کجه !

دست که به چوب بردی گربه دزده حساب کار خودشو میکنه !

دست که بسیار شد برکت کم می شود !

دست ما کوتاه و خرما بر نخیل . (( پای ما لنگ است و منزل بس دراز )) ((‌ حافظ شیرازی ))

دست ننت درد نکنه !

دست و روت را بشور منم بخور !

دست و رویش را با آب مرده شور خانه شسته است !

دستی را که حاکم ببره خون نداره یا دیه نداره !

دستی را که نمیتوان برید باید بوسید !

دستی را که از من برید، خواه سگ بخورد خواه گربه !

دشمنان در زندن با هم دوست شوند !

دشمن دانا بلندت میکند --- بر زمینت میزند نادان دوست !

دشمن دانا که غم جان بود --- بهتر از دوست که نادان بود . ((‌ نظامی ))

دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد . (( دانی که چه گفت زال با رستم گرد ))  ((‌ سعدی ))

دعا خانه صاحبش را میشناسد !

دعا کن (( الف )) بمیره یا دعا کن بابات بمیره !

دعوا سر لحاف ملا نصرالدین بود !

دلاکها که بیکار میشوند سر هم را میتراشند !

دل بیغم دراین عالم نباشد --- اگر باشد بنی آدم نباشد .

دل سفره نیست که آدم پیش هر کس باز کنه !

دلش درو طاقچه نداره !

دلم خوشه زن بگم اگر چه کمتر از سگم !

دلو همیشه از چاه درست در نمیاد !

دماغش را بگیری جانش در میاد !

دم خروس از جیبش پیداست !

دمش را توی خمره زده است !

دندن اسب پیشکشی را نمیشمارند !

دنده را شتر شکست، تاوانش را خر داد !

دنیا پس از مرگ ما، چه دریا چه سراب !   

دنیا دمش درازه !

دنیا جای آزمایش است، نه جای آسایش !

دنیا، دار مکافاته !

دنیا را آب ببره او راخواب میبره !

دنیا را هر طور بگیری میگذره !

دنیایش مثل آخرت یزیده !

دنیا محل گذره !

دو تا در را پهلوی هم میگذارند برای اینست که به درد هم برسند !

دو خروس بچه از یک مرغ پیدا میشوند، یکی ترکی میخونه یکی فارسی !

دود از کنده بلند میشه !

دود، روزنه خودشو پیدا میکنه !

دو دستماله میرقصه !

دور اول و بد مستی ؟

دور دور میرزا جلاله ، یک زن به دو شوهر حلاله !

دوری و دوستی !

دوست آنست که بگریاند. دشمن آنست که بخنداند !

دوست همه کس، دوست هیچکس نیست !

دوستی بدوستی در، جو بیار زرد آلو ببر !

دوستی دوستی از سرت میکنند پوستی ؟!

دوصد گفته چو نیم کردار نیست !

دو صد من استخوان باید که صدمن بار بردارد !

دوغ در خانه ترش است !

دوغ و دوشاب در نظرش یکیست !

دو قرت و نیمش باقیه !

دو قرص نان اگر از گندم است و گر از جو --- دوتای جامه اگر کهنه است و گر از نو .

هزار مرتبه بهتر بنزد ابن یمین --- زفرمملکت کیقباد و کیخسرو .

ده انگشت را خدا برابر نیافریده !

ده، برای کدخدا خوبه و برادرش !

ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند .

دهنش آستر داره !

دهنش چاک و بست نداره !

دهن مردم را نمیشود بست !

دهنه جیبش را تار عنکبوت گرفته !

دیده می بینه، دل میخواد !

دیر آمده زود میخواد بره !

دیر زائیده زود میخواد بزرگ کنه !

دیشب همه شب کمچه زدی کو حلوا ؟!

دیگ به دیگ میگه روت سیاه ، سه پایه میگه صل علی !

دیگران کاشتند ما خوردیم، ما میکاریم دیگران بخورند !

دیگ ملا نصرالدین است !

دیوار حاشا بلنده !

دیوار موش داره ، موش هم گوش داره !

دیوانه چو دیوانه به بیند خوشش آید !

ضرب المثل های فارسی ایرانی در قوات گلی

ضرب المثل های ایرانی

 

صابونش به جامه ما خورده !

صبر کوتاه خدا سی ساله !

صداش صبح در میاد !

صد پتک زرگر، یک پتک آهنگر !

صد تا گنجشک با زاق و زوقش نیم منه !

صد تا چاقو بسازه، یکیش دسته نداره !

صد تومن میدم که بچه ام یکشب بیرون نخوابه وقتی خوابید ، چه یکشب چه هزار شب !

صد رحمت به کفن دزد اولی !

صد سال گدائی میکنه هنوز شب جمعه را نمیدونه !

صد سر را کلاه است و صد کور را عصا !

صد من پرقو یکمشت نیست !

صد من گوشت شکار به یک چس تازی نمیارزه !

صد موش را یک گربه کافیه !

صفراش به یک لیمو می شکنه !

صنار جیگرک سفره قلمگار نمی خواد !

صنار میگیرم سگ اخته میکنم، یه عباسی میدم غسل میکنم !

ضرب المثل های فارسی ایرانی در قوات گلی

ضرب المثل های ایرانی

 س

سال به دوازده ماه ما می بینیم یکدفعه هم تو ببین !

سال به سال دریغ از پارسال !

سالها میگذاره تا شنبه به نوروز بیفته !

سالی که نکوست از بهارش پیداست !

سبوی خالی را بسبوی پر مزن !

سبوی نو آب خنک دارد !

سبیلش آویزان شد !

سبیلش را باید چرب کرد !

سپلشت آید و زن زاید و مهمان عزیزت برسد !

سخن خود تو کجا شنیدی، اونجا که حرف مردمو شنیدی !

سر بریده سخن نگوید !

سر بزرگ بلای بزرگ داره !

سر بشکنه در کلاه، دست بشکنه در آستین !

سر بی صاحب میتراشه !

سر بیگناه، پای دار میره اما بالای دار نمیره !

سر پیری و معرکه گیری !

سر تراشی را از سر کچل ما میخواد یاد بگیره !

سر حلیم روغن میرود !

سر خر باش، صاحب زر باش !

سر را با پنبه میبرد !

سر را قمی می شکنه تاوانش را کاشی میده !

سر زلف تو نباشد سر زلف دگری !

سرش از خودش نیست .

سرش به تنش زیادی میکنه !

سرش به کلاش میارزه !

سرش بوی قرمه سبزی میده !

سرش توی حسابه !

سرش توی لاک خودشه !

سرش جنگه اما دلش تنگه !

سرش را پیراهن هم نمیدونه !

سر قبری گریه کن که مرده توش باشه !

سر قبرم کثافت نکن از فاتحه خواندنت گذشتم !

سر کچل را سنگی و دیوانه را دنگی !

سر کچل و عرقچین !

سرکه مفت از عسل شیرین تره !

سرکه نقد بهتر از حلوای نسیه است !

سرکه نه در راه عزیزان بود --- بار گرانیست کشیدن بدوش ! (( سعدی ))

سر گاو توی خمره گیر کرده !

سر گنجشکی خورده !

سر گنده زیر لحافه !

سرم را میشکنه نخودچی جیبم میکنه !

سرم را سرسری متراش ای استاد سلمانی --- که ما هم در دیار خود سری داریم و سامانی .

سرنا را از سر گشادش میزنه !

سرناچی کم بود یکی هم از غوغه اومد !

سری را مه درد نیمکند دستمال مبند !

سری که عشق ندارد کدوی بی بار است . (( لبی که خنده ندارد شکاف دیوار است ... ))

سری که عشق ندارد کدوی بی بار است . (( لبی که خنده ندارد شکاف دیوار است ... ))

سزای گرانفروش نخریدنه !

سسک هفت تا بچه میآره یکیش بلبله !

سفره بی نان جله، کوزه بی آب گله !

سفره نیفتاده ( نینداخته ) بوی مشک میده !

سفره نیفتاده یک عیب داره ! سفره افتاده هزار عیب !

سفید سفید صد تومن، سرخ و سفید سیصد تومن، حالا که رسید به سبزه هر چی بگی میارزه !

سقش سیاه است !

سگ بادمش زیر پاشو جارو میکنه !

سگ باش، کوچک خونه نباش !

سگ پاچه صاحبش را نمیگیره !

سگ، پدر نداشت سراغ حاج عموشو میگرفت !

سگ چیه که پشمش باشه !

سگ درحضور به از برادر دور !

سگ در خانه صاحبش شیره !

سگ داد و سگ توله گرفت !

سگ دستش نمیشه داد که اخته کنه !

سگ را که چاق کنند هار میشه !

سگ زرد برادر شغاله !

سگست آنکه با سگ رود در جوال !

سگ سفید ضرر پنبه فروشه !

سگ سیر دنبال کسی نمیره !

سگش بهتر از خودشه !

سگ که چاق سد گوشتش خوراکی نمیشه !

سگ گر و قلاده زر ؟!

سگ ماده در لانه، شیر است !

سگ نازی آباده، نه خودی میشناسه نه غریبه !

سگ نمک شناس به از آدم ناسپاس !

سگی به بامی جسته گردش به ما نشسه !

سگی که برای خودش پشم نمیکند برای دیگران کشک نخواهد کرد !

سگی که پارس کنه ، نمیگیره !

سلام روستائی بی طمع نیست !

سنده را انبر دم دماغش نمیشه برد !

سنگ به در بسته میخوره !

سنگ بزرگ علامت نزدنه !

سنگ بنداز بغلت واشه !

سنگ خاله قورباغه را گرو میکشه !

سنگ کوچک سر بزرگ را میشکنه !

سنگ مفت، گنجشک مفت !

سنگی را که نتوان برداشت باید بوسد و گذاشت !

سواره از پیاده خبر نداره، سیر از گرسنه !

سودا، به رضا، خویشی بخوشی .

سودا چنان خوشست که یکجا کند کسی ! (( دنیا و آخرت به نگاهی فروختیم )) (( قصاب کاشانی ))

سودا گر پنیر از شیشه میخوره !

سودای نقد بوی مشک میده !

سوراخ دعا را گم کرده !

سوزن، همه را میپوشونه اما خودش لخته !

سوسکه از دیوار بالا میرفت مادرش میگفت : قربون دست و پای بلوریت !

سهره ( سیره ) رنگ کرده را جای بلبل میفروشه !

سیب سرخ برای دست چلاق خوبه ؟!

سیب مرا خوردی تا قیامت ابریشم پس بده !

سیبی که بالا میره تا پائین بیاد هزار چرخ میخوره !

سیبی که سهیلش نزند رنگ ندارد ! (( تعلیم معلم بکسی ننگ ندارد ))

سیلی نقد به از حلوای نسیه !