ینگی قلعه صفای باغ قوات گلی حاج رضا نوری

ینگی قلعه صفای باغ قوات گلی حاج رضا نوری

باغبان پیر باغ دیگر از گلها نمی گیرد سراغ
ینگی قلعه صفای باغ قوات گلی حاج رضا نوری

ینگی قلعه صفای باغ قوات گلی حاج رضا نوری

باغبان پیر باغ دیگر از گلها نمی گیرد سراغ

وام

بنام خدا

( --- وام --- )

 

روزگاری بر من افتاد یک جنون پر خطر

در پی وامی دویدم پابرهنه در به در

تا کدامین بانک خوب وام می دهد بی درد سر      

هر کدام گفتند برو ضامن بیار پر معتبر

هر کدام شرط و شروطی داردش

هر کدام در دست نوشتم یا  که کردم ازبرش                   

آن یکی گفتش که سامان می دهد اما ولی

ازدیاد سود آن آگه نباشی مدعی  

این یکی گفتش حذر کن تو حذر

فیش و دریافتی خود کن یک نظر

یک نگاهی بر خود  و فیشت بکن

یک نگاه هم بر سر و ریشت بکن

قسط آن باشد رفیقت همره تو می خزد

با تو باشد مهربان تا وقت آن سنگ لحد

دست و پایت را نکن اینک اسیر اژدها

تا که دیرت نشده وامی نگیر از بانک ها

گفتم این یک را بگیرم تا که قسط آن دهم

از شروط این یکی قبلا گرفتم آگهم

آن یکی گفتش بیار  فیش حقوق

جملگی گفتند بیار کسر از حقوق

من دویدم در پی کسر از حقوق ضامنی

هر کسی سازی زد گم شو برو مزاحمی

آن یکی گفتش  برو کشکت بساب

این یکی  گفتش برو آرام بخواب

آن یکی گفتش برو شرمنده ام من در جواب

من یکی را ضامنش گشتم حسابم شد خراب

آن یکی گفتش ضمانت پر شده از سابقم

چند روزی بیش نیستم غایبم

وارثم لعنت فرستد چون ندارم دولتی

من نمی شم ضامنت  حتما" که دارد حکمتی

من پناهم بر تو یا رب تو یکی لطفی بکن

ضامن آهو فرستی ضامن ما هم بکن

یا رب ای فرمانده هفت آسمان

ضامنی بر من فرست از بی کران

ناگهان از آسمان آمد ندا

ای جوان دل شکسته روسیا

چون زمخلوقم بریدی دل شکست

حاجتت در آسمان در دل نشست

این تو و این ضامن و کسر از حقوق

همت چوب لای چرخان شد دروغ

مرحبا بر طینت حاجت طلب

چون نشد از ما روا فاقد نگشته از ادب

ضامنی آمد ضمانت کرد مرا

ای رفیق وام گیر مبتلا

ضامنم اما ندارم دسته چک

ما رویم آنجا به ما گویند زرشک

من بگفتم ناجی وام زنده کن

از برای مهرورزی تو بیا لطفی بکن

تو بده کسر از حقوق باقی کفایت می کند

او بدون برگ چک حتما" رضایت می کند

چند روزی چون گذشت تا کل مدرک شد ردیف

من شدم فرمانده و چون حمله کردیم بر حریف

چونکه دیدش آن حریف من بی مهابا گشته ام

مرحبا گفت بر سماجت رفتم و برگشته ام

گفت پیش آر آن ضمانت تا بینم مطلبش

من هزاران ضامنی  را ضربه فنی کردمش

پهلوان اولم آماده گشت در پشت میز

من شدم دست بر دعا هوالشفا هوالعزیز

گفت ندارد مشکلی اما به شک افتاده ام

تا به استعلام آن باشد خیالی راحتم

تو برو باز حساب و چند میلیونی بریز

تا که استعلام آن باز آید و باشد تمیز

گفتم ای مرد شریف آهی ندارم در بساط

گیر نده قلب مرا در انقباض و انبساط

گفت باشد شرط اول چند میلیون در حساب

تا که من راضی شوم آنگه بجنبم با شتاب

تا که آن مبلغ نبینم در حساب

بی جوابم بی جوابم بی جواب

یا رب این اقراض نوری خود به اتمامش رسان

قبل از اینکه قابض روحش کنی خونش روان

به نور چشم من  نوری رسان از آسمان

 تا که« نوری» هم نباشد شرمسار ضامنان

                                      نوری 05/09/92