ینگی قلعه صفای باغ قوات گلی حاج رضا نوری

ینگی قلعه صفای باغ قوات گلی حاج رضا نوری

باغبان پیر باغ دیگر از گلها نمی گیرد سراغ
ینگی قلعه صفای باغ قوات گلی حاج رضا نوری

ینگی قلعه صفای باغ قوات گلی حاج رضا نوری

باغبان پیر باغ دیگر از گلها نمی گیرد سراغ

ارزش غذایی اسفناج

ارزش غذایی اسفناج

    متخصصان می‌گویند: اسفناج به علت داشتن ید برای بیماران مبتلا به گواتر بسیار مفید است.
     ویتامین‌های
D -C - PP - B2 - B1 - A و کلسیم، فسفر، پروتئین، چربی، قند، آب، آهن، لیتین، املاح پتاسیم، سدیم، منیزیم، منگنز، مس،‌ ید، گوگرد کلر، کلروفیل، اسید اوریک از جمله منابع موجود در اسفناج هستند.
     طبیعت اسفناج سرد است و از نظر ارزش غذایی از سایر سبزیجات غنی‌تر
است.
    اسفناج باعث تحریک و ترشح معده، روده و صفرا می‌شود
.
    مصرف اسفناج پخته یبوست را از بین می‌برد گوگرد موجود در اسفناج
خون را قلیایی می‌کند همچنین آهک آن نیز به       استخوانها و عضلات بدن استحکام می‌بخشد.
   اسفناج به خاطر داشتن آهن، ویتامین
C و فسفات کلروفیل برای عمل خونسازی و تهیه گلبولهای قرمز خون بسیار  فید بوده و لذا برای مبتلایان به کم خونی و کسانی که در حادثه خون زیادی از آنها رفته است بسیار شفا بخش است.
   خوردن اسفناج التهاب و تشنگی را برطرف و برای رفع سرفه‌های خشک
گرفتگی صدا و معالجه آسم نیز مفید است.

در آبادی ما

بنام خدا

 

اینجوری نبود که وقتی فصل بهار می شد همه در جنبش جوش بودند از دهقان و چوپان باغبان گرفته تا الی آخر ...

صفر و احمد و محمود و فرهاد                     جمگلی بودند همیشه خرم و شاد

همه خوشحال و خرم و شاد بودند حسن آقا عمو می رفت بالای پشت بام و جار می کشید که : ( اشیدین گورون نمنه دیرم سحر ازنو ارخینه دنگه دورد نفر سحر ازنو ارخینه )

فردا که می شد از هر خونه ای یک نفر مامور می شد  و همه جلو مسجد تجمع می کردند همه سر حال و بیل بدست و آزوقه به پشت بطرف بستن جوی آب از بند روخانه به راه می افتادیم  به اون جا که می رسیدیم  بلافاصله افرادی هم که از روستاهای همجوار شریک اب بودیم برای همکاری به آنجا آمده بودند  حسن آقا با چند تن از بزرگان روستاهای همجوار خیلی سریع افراد را  به چند گروه تقسیم می کردند :

بچه ها زود باشید آهای شما چند نفر فقط  هر چی می تونید سنگ خلیی درشت بیارید

گروه بعدی :

شما فقط چوب ببرید بیارید

گروه بعدی : الی آخر ...

گروه آخر که افراد مسن بودند کار سبک از جمله درست کردن چای و تدارکات بقیه مسائل بودند .

وقتیکه ساعت ۱۰  صبح می شد حسن آقا بزرگ ما بود همه را به چای استراحت دعوت می کرد همه بچه ها شاد و خندان در زیر سایه درختان کنار آجاق آتیش جمع می شدیم  و  اکبر عمو  ( قهوه چی اون روز ) به تک تک ما چای داغ  می ریخت و  ما می خوردیم و خستگی بدر می کردیم  یک آن جعفر علی با حسن مردانی شروع می کردند با همدیگه کشتی می گرفتند در کنار بند آب رودخانه کلی با همدیگه کلانجار  می رفتند  تا وقتیکه همه برای شروع مجدد کار بلند می شدیم آنها هنوز هیچکدام همدیگر را به زمین نکوبیده بود تا اینکه حاج محمد یکی دیگر از بزرگان  آبادی ما حوصلش سر  می رفتو هر دوی انها را به داخل رودخانه هل می داد وجالبتر اینجا بود که هر دوی آنها افتادن توی عمق آب بعد از لحظه اومدند روی آب ولی هنوز کمر همدیگر را ول نبودند  بعد همه ما می خندیدیم .

شاد بودیم و می خندیدمو  و کیف می کردیم

من بودم ابولفضل بود و اکبر بود و محمد بود حسین - حیدر - محمد - جعفر - مصییب - عقیل - و ....

همه رفتند به سفر رفتند بعضی هاشون به سفر های دور رفتند و بعضیی هاشون هم به سفر های نزدیک

خیلی هاشون هم قبل رفتن به سفر هاشون اتمام حجت کردند که از این سفرشون هرگز برنمی گردند تنها راهش اینه که برای دیدار مجدد ما  به پیش اونا سفر کنیم .

امروز داشتم به رون روزها فکر می کردم از اون جمع ۴۰ نفری فقط ۱۰ نفر زنده ایم اون هر کدام در یک شهری دورافتاده هستیم  بقیه همه به رحمت خدا رفتند .

اکبر شهید شد - حسین تصادف کرد و به رحمت خدا رفت و بقیه افراد مسن هم یکی پس از دیگری به رحمت خدا رفتند و امسال هم حاج بابای ما به پیش اونا رفت .

من فقط از همه اونها البته بعضی هاشون که بدون خداحافظی رفتند گله دارم

البته از بعض هاشون هم جور دیگه ای گله دارم  چون حتی یه بار هم به خوابم نمی آن .

به هر حال رفتند همانند گلهای بهاری آمدند و بعد از چند روز با یک نسیم بهاری خداحافظی کردند .

رفتند و آبادی ما را بی صاحب گذاشتند باغهای قوات گلی بدون اونا سوت کور است آبادی ما بدون اونا هیج صفائی نداره .

                                                                      از خوانندگان محترم خواهشمند است به حرمت صفای  شادی روحشان صلوات بفرستید .  نویسنده محمد رضا نوری