ینگی قلعه صفای باغ قوات گلی حاج رضا نوری

ینگی قلعه صفای باغ قوات گلی حاج رضا نوری

باغبان پیر باغ دیگر از گلها نمی گیرد سراغ
ینگی قلعه صفای باغ قوات گلی حاج رضا نوری

ینگی قلعه صفای باغ قوات گلی حاج رضا نوری

باغبان پیر باغ دیگر از گلها نمی گیرد سراغ

قوات گلی ساوه نوبران ینگی قلعه

بسمه تعالی

به یاد مرحوم پدر حاج بابا

آدرس (قوات گلی )

شهرستان ساوه  نوبران روستای ینگی قلعه

قوات گلی آقاچلارون اوجالدی

قوات گلی جوانلارون قوجالدی

ضلع شمال شرقی قوات گلی دره به نام آق دره که صبگاهان خورشید آسمان از پشت تپه ی آق دره اولین سلام گرمش را به قوات گلی هدیه می داد و جواب سلامش را  از  گلهای آفتابگردون دریافت می کرد .

 آفتابگردونهایی که با دست پینه بسته ی پیر مرد پیر باغ ( حاج رضا نوری ) پرورش یاقته بودند .

پیر مرد پیر باغ دیگر از گلها نمی گیرد سراغ

روحش شاد و یادش گرامی باد

           نویسنده مدیر وبلاگ محمد رضا نوری

 

 

باغ خورشید

به یاد مرحوم پدر حاج رضا نوری وقتی که بچه بودیم در فصل بهار بعد از تعطیل شدن از مدرسه همراه با بچه های همسایه برای چیدن شبدر یا پونه یا بولاغ اوتی به سمت قوات گلی (باغ خورشید ) می دویدیم پدرم همیشه دست به بیل آنجا بود و آبیاری می کرد ترانه های محلی می خواند و قوات گلی پر صفا بود و شادی همه بچه ها را راهنمائی می کرد که کدام طرف از این محل پونه های خوبی داره فصل بهار بود و هوا رنگ عوض می کرد و در آن و با یک رعد وبرق باران شروع به باریدن میکرد پدرم همه بچه ها را صدا می زد که زیر این درخت بیائید که خیس نشوید بارون با شدت تمام می بارید من در همان لحضات فکر می کردم که آیا باز هم می توانیم به خانه برگردیم ؟ بقیه بچه های همسایه اعم از دختر و پسر پدرم را حاجی دایی صدا می کردند پری می گفت حاج دایی مودیم اینجا الان مادرامون نگران ما میشند پدرم با توجه به تجربیاتی که نسبت به تغییرات سریع جوی هوای بهار در آن منطقه داشت می گفت که الان هوا آفتابی میشه دیری نمی گذشت که هوا آروم میشد آفتابی روشن از پشت ابرها بیرون می زد و ما که کم و بیش خیس شده بودیم با گرمای آفتاب خشک می شدیم همه جای علف زارها خیس و شاداب شده بودند ما از لابه لای درختان حرکت می کردیم از شاخ و برگ آنها چکه های باران مارا نوازش می کرد صدای قورباغه ها از قوات گلی ( باغ خورشید ) بلند می شد و ما که دیگه هوا هم خوب شده بود از جویبارها مشغول چیدن پونه بودیم صدای قناری ها از لابلای درختان و صدای دارکوب و هدهد از دوردست گوش ما نوازش می کرد صدای آواز محلی حاج بابا عاشقانه ترین صدایی بود در آن فصل بهار در گوش من به یادگار مانده .امسال بهار ۸۷ قورباغه ها می خوانند و صدای هدهد و دارکوب از دور و نزدیک به گوش می رسد ولی صدای آواز پدرم حاج بابا خاموش شده با خاموش شدن آواز حاج بابا آواز پرندگان نیز آواز غم است این احساس تنها احساس من نیست کسانیکه قوات گلی را می شناسند این احساس را با تمام وجودشان درک می کنند می گید نه از خود قوات گلی بپرسید از خورشید قوات گلی بپرسید از درختان آنجا بپرسید از پرندگان و قتاریهای آنجا بپرسید از هدهد بپرسید . هدهد از غم تاج از سرش برداشته برای شادی روح مرحوم پدر حاج رضا نوری صلوات نویسنده و مدیر وبلاگ محمد رضا نوری