ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
بنام خداوند جان خرد
چاقاله بادوم قوات گلی خوردن داشت
خرداد ماه که می شد همه بچه ها خودشونو آماده می کردند برای امتحانات ثلث سوم جزوه یا کتاب برمی داشتیم راه می رفتیم و مطالعه می کردیم تا به قوات گلی می رسیدیم به چاقاله های بارون خورده ی قوات گلی تمام بچه ها شروع می کردند به چیدن چاقاله ها وقتی ناگهان مرحوم حاج بابا را می دیدند تک تک بچه ها از من فاصله می گرفتند وقتی علت را می پرسیدم می گفتند که الان حاج دایی دادو بی داد می کنه ولی من که به اخلاق خوب حاج بابا کاملا اطمینان داشتم بچه ها را دور خودم جمع میکردم و می رفتیم کنار حاجی بابا هر کدام از بچه ها برای کمک یه کاری می کردند و سریع قبل از تاریک شدن هوا همگی به راه می افتادیم و به طرف خونه حرکت می کردیم ...
امسال هدهد این باغ عجب ساکت است .
عجب رسمیه رسم زمونه
کجاست اون خونه آدماش کجان خدا می دونه
روحت شاد حاج بابا
بنام خداوند جان و خرد
قوات گلی نام باغ و مزرعه ای مابین روستای ینگی قلعه و آق قلعه ضلع جنوب غربی آق دره کنار جاده واقع شده و جای باصفائی بود .
قدم به قدم آن حوالی برایم خاطرات شیرین دارد با رفتن مرحوم پدر تمام نقاط این منطقه برایم دلتنگیهای عجیب دارد .
آهای تو که بخوابی، عمیق و سرد رفتی
تو قلبها سبز موندی، اگر چه زرد رفتی
کنار خاطراتم با تو همیشه خنده است
طرحی که از تو دارم شبیه یک پرنده است
به یاد مرحوم پدر حاج رضا نوری
بنام خدا
|
به یاد جوانان قدیم قوات گلی
مدیر وبلاگ محمد رضا نوری