1.موفقیت:یعنی قدم گذاشتن در جاده رسیدن به هدف.
2.موفقیت مالی:یعنی قدم گذاشتن در جاده کسب ثروت.
3.استقلال مالی:یعنی اینکه دغدغه پرداخت هزینه نیازهای اساسی زندگی خودرانداشته باشیم یا به عبارتی درآمدغیرفعال مابیش از کل هزینه زندگی مان باشد.
4.دانش مالی:یعنی راه و رسم کسب ثروت.
5.دارایی:چیزی است که پول به جیب ما وارد می کند
. 6.بدهی:چیزی است که پول از جیب ما خارج می کند.
7.کارپاره وقت:کاری که روزانه یک تا سه ساعت انجام شود.
8.کارتمام وقت:کاری که روزانه حداقل هشت ساعت بصورت موظفی و متداوم انجام شود.
9.بورس اوراق بهادار:بازاری که درآن هرگونه اوراق بهادار از قبیل سهام،اوراق مشارکت و....دادوستد شود.
10.فارکس:بزرگترین بازار جهان که مجازی بوده و بصورت شبانه روز(غیرازشنبه و یکشنبه) درآن انواع پولهای رایج کشورهای مختلف،طلا،نفت،سهام شرکتها دادوستد می شود.
11.درآمدغیر فعال:درآمدی که در قبال کار غیر مستقیم و یا موثر بودن ایجاد می شودو نه صرف حضور.این درآمد نیازمند زمان و تخصص نیست و سقف نیز ندارد.
12.درآمد فعال:درآمدی که در قبال کارمستقیم ایجادمی شود و نیازمند زمان و تخصص بوده و سقف دارد.
سوالات شاه کلید طلایی موفقیت
آیا هیچ فکر کرده اید که چگونه با طرح یک سوال منطقی و بجا از خود،می توان کل زندگی خود را تغییر داد؟و بجای یک زندگی عادی و معمولی،عمری در رفاه و آسایش زندگی کرد؟آیا به قدرت اتمی سوالات در زندگی خود پی برده اید،
موضوع بحث این مقاله،چگونگی طراحی سوال و استفاده صحیح از آن در زندگی می باشد.بی گمان نقطه برتری انسان بر حیوان قدرت تفکر اوست و فکر کردن چیزی جز طرح سوال و ارائه پاسخ به آن نیست . پس چه بهتر که سوالاتی با کیفیت مطلوب طرح کنیم تا ذهنمان جوابی بهتر برای آن بیابد.هرگز در زندگی خود دنبال مشکلات نباشیم و با تبدیل مشکل به مسئله در پی پیدا کردن جوابهای صحیح و منطقی برای آن باشیم.
سوالات به دو بخش مثبت و منفی تقسیم می شوند.بطوریکه اگر سوال منفی طرح کنیم بلافاصله ذهن ما به طرف جوابهای منفی سوق پیدا می کندو اگر سوال مثبت طرح کنیم ذهن ما به طرف جواب مثبت سوق پیدا خواهد کرد همیشه باید سوالات را با پیش فرض مثبت طرح کرد تا ضمیر ناخوداگاه به دنبال جوابهای مثبت باشد.به عنوان مثال فرض کنید که در خیابان تصادف کرده اید و خودرویی که با شما تصادف کرده،مقصر است و خسارت زیادی به شما وارد کرده و شما هم شدیدا عجله دارید.در این موقعیت چه سوالی از خود می پرسید؟آیا به دنبال مقصر خواهید گشت ؟و یا به دنبال راه حلی که بتوان به بهترین روش و بدون توجه به مقصر آنرا حل کرد.اگر عصبانی شوید و به دنبال مقصر باشید آنگاه ضمیر ناخوداگاه شما منفی اندیشی را شروع می کند و کار بد و بدتر میشود ولی اگر سعی کنید به دنبال راه حلهایی جهت مسئله پیش آمده باشید.مطمئنا به جوابهای بهتری خواهیدرسید.
همیشه سوال را طوری برای خود طرح کنید که یا دارای پیش فرض مثبت باشد و یا اینکه از سوال انتظار جواب مثبت داشته باشید.فرض کنید که پس از مشاوره با یک مشاور مالی تصمیم گرفته اید تعدادی سهام خوب و روبه رشد بخرید اگر دائم از خود بپرسید اگر این شرکت ورشکست شدآن وقت چه؟اگر شاخص بورس اوراق بهادار پایین آمد آن وقت چه؟و سوالاتی از این قبیل،در اینصورت هرگز موفق به خرید سهام نخواهیدشد ولی اگر فکر کنید که سهام در مدت زمان معینی بازده خوبی خواهد داشت و خود راتشویق و ترغیب به خرید سهام کنید در آنصورت حتما سهام را خواهید خرید.
ذهن انسان طوری طراحی شده است که می تواند یک موضوع را بی نهایت بزرگ و یا بی نهایت کوچک کند.هرگاه در زندگیتان مشکلی پیش آمد بلافاصله با طرح سوالات منطقی وباکیفیت،به روی جواب آن تمرکز کنید نه خود مشکل.واین تمرکز و توجه به جواب مسئله باعث فعال شدن ضمیر ناخودآگاه در رسیدن به جواب خواهد شد.ولی اگر کمی غفلت کرده و برخود مسئله تمرکز کنید در آنصورت ذهن شما آشفته شده و تمام بدبختیهایی را که در صورت عدم موفقیت ،برسرتان خواهدآمد را بررسی خواهد کرد.لذا این ترس و وحشت مانع صحیح فکر کردن می گردد.
دلیل اینکه اکثر افراد در طول زندگی خود هرگز به استقلال مالی نمی رسند داشتن ترس از عواقب سرمایه گذاری و راه اندازی کسب و کار می باشد.آنها به محض اینکه تصمیم می گیرنددرآمد خود را افزایش دهندهزار و یک سوال در ذهن آنها مطرح می شود تحت عنوان اینکه اگر نتیجه نگرفتیم چه بلایی سرمان خواهد آمد؟لذا ضمیر نا خوداگاه شروع به جواب دادن میکند و هر چه بدبختی هست برای آنها لیست می کند.خوب در اینصورت نتیجه مشخص است.تجربه ثابت کرده،مثبت اندیشی و طرح سوالات مثبت و نیرو دهنده می تواند کمک بسیار زیادی به افراد در جهت حل مشکلاتشان بنماید.
یک مورد بسیار مهم و اساسی دیگر در موفقیت افراد،سوال کردن از همفکران خود می باشد.اگر کسی با شما همفکر است طرح خود را با او در میان بگذارید و از او جواب سوال را بپرسید چون اگرموافقت خود را با شما اعلام کند در آنصورت نیروی شما مضاعف خواهد شد.ولی اگر کسی با شما موافق نیست و یا اینکه فرد ترسویی است اگر طرح خود را با او در میان بگذاریدو از او جواب را بپرسید و جواب منفی بشنوید در آنصورت به شدت پریشان شده و تحت تاثیر قرار خواهید گرفت و مسلما نتیجه دلخواهتان حاصل نخواهد شد.
نقش اساسی و تعیین کننده سوالات را در زندگی خود جدی بگیرید و از آن بنحو احسن استفاده کنید.اکثر بزرگان تاریخ دراثریک سوال تعیین کننده متحول شده اند.نیوتن،ادیسون،فورد،هونداو…
شما هم می توانید با طرح یک سوال و تشخیص یکی از نیازهای اساسی بشر، متحول شده و تحولات اساسی را در زندگی بشر ایجاد کنید.
بسمه تعالی
پیراهنی که هم اکنون در تن شماست چند صباحی هم در تن من بود ، ولی بعد از کلی کشمکش و مبارزه از من گرفتند و بردند و بعد از آن که رفت کلی گریه کردم و بعد از کلی گریه کردن دنبالش دویدم که به آن برسم ولی از حاصل گریه هایم جاده لغزنده شده بود و مانع رفتنم شد و من خیلی افسوس خوردم ، افسوس خوردم و آهی کشیدم و به خودم گفتم ای کاش زودتر گریه کرده بودم و جاده را لغزنده می کردم که او نمی رفت . دوباره بلند شدم و با احتیاط کامل شروع به حرکت کردم ولی در اولین قدم صر خوردم و با سر به زمین ، بار دیگر بلند شدم قدم اول .. و گول خوردم و با سر به زمین ، گفتم همینجا منتظر بهار می مانم و همرا با گل های بهاری با همدیگر حرکت خواهیم کرد و بعد انتظار و انتظار ... بهار با تمام تجهیزات و ساز و آواز خودش، از راه رسید و گل های بهاری رقص کنان در جلو او حرکت می کردند من هم بلند شدم همتی بر قامت انداختم که مرا ببینند و شاید مرا با خود ببرند ولی هیچ اعتنایی نکردند مثل اینکه مرا نمی بینند با شوق و ذوق لبخند بر لب و شاداب و سر زنده بودند من آنها را می دیدم دست تکان دادم و بالا و پایین پریدم سر و صدا کردم ولی فایده ای نداشت به خودم گفتم شاید من مرده ام که من آنها را می بینم ولی آنها مرا نمی بینند کمی به خود آمدم محیط اطرافم را دقت کردم من فقط دریافتم که زنده ام و وجود دارم . چرا دیدم هدهد باغ داشت می خواند و بلبلان شادی کنان از این درخت به آن درخت می پریدند و آواز می خواندند و عشق بازی می کردند برف ها آرام آرام آب می شد و با ضرب و شصت از کوهساران به آغوش مادرشان در رودخانه می پیوست مشد عباد مشغول بیل زدن باغش بود و صدای حسن آقا عمو از دوررس که الیها الیها می گفت و با دو راس گاو نر مشغول شخم زدن مزرعه اش بود به گوش می رسید غلام حسن عمو هم بیل به دست راهی قنبر بولاغی است ، یک رنگین کمان زیبایی هم از بالای باغ مشد عباد طاق زده بود ظاهرا" آن دور دست ها باران بهاری گلها را نوازش می کرد ، حاج بابا هم داشت برای گوسفندان علف می چید من هم یک کتاب جغرافی در دست جهت مطالعه کمی از بابا فاصله گرفته بودم .چهارپایان در چمن می خوردند و در سایه درختان نشخار می کردند .
همه چیز عادی بود فقط یک صحنه دلخراش بودکه :