ینگی قلعه صفای باغ قوات گلی حاج رضا نوری

ینگی قلعه صفای باغ قوات گلی حاج رضا نوری

باغبان پیر باغ دیگر از گلها نمی گیرد سراغ
ینگی قلعه صفای باغ قوات گلی حاج رضا نوری

ینگی قلعه صفای باغ قوات گلی حاج رضا نوری

باغبان پیر باغ دیگر از گلها نمی گیرد سراغ

آق قلعه

بسمه تعالی

ساوه بخش نوبران روستای

آق قلعه

 روستای آق قلعه روستای من نیست ولی من در این روستا به مدت یک سال در سال پنجم ابتدائی  به مدرسه می رفتم خاطارت خوشی از این روستا و از مردمان خونگرم  آن دارم  قوات گلی در ضلع غربی این روستا واقع شده است . چند نفر از دوستان و همکلاسیهای این روستا را برای یادگاری نام می برم :

۱- آقای اصغر  حیدری                                 

۲- آقای حسین صبحانی

۳- آقای رضا سلطانی   و همسرش خانم زهرا اسدی

۴- محمود کریمی و خواهرش خانم کریمی

۵- ناصر کریمی

۶-ابوالفضل حیدری

۷- رضا اسدی

۸- احمد اسدی

۹- خانم عظیمی

هر جای این کره خاکی که هستند امیدوارم همیشه در پناه خداوند متعال موفق  باشند .

 محمد رضا نوری

 

قورباغه را قورت بده

بالاترین لذتها در شور و شوقی است که انسان را به ماجراجویی ها و پیروزی های بزرک و فعالیت های خلاقه وادار می کند. (آنتوان دوسنت اگزوپری)



برای آنکه بتوانید در اوج توانایی و در بهترین شرایط جسمی و روانی باشید باید در میدان بازی کار و زندگی مثل بازیکنی باشید که مربی و تشویق کننده خودش هم هست.

طرز تفکر

اینکه در هر لحظه چگونه با خودتان صحبت می کنید نود و پنج در صد از احساسات مثبت و یا منفی شما را شکل میدهد. روحیه و احساسات شما ناشی از اتفاقاتی نیست که در اطرافتان به وقوع می پیوندد بلکه نحوه تعبیر و تفسیر شما از رویدادهای اطرافتان است که به احساسات شما شکل میدهد. نحوه برداشت و تعبیر شما از وقایع است که تا حد زیادی تعیین می کند که این اتفاق ها در شما انگیزه و انرژی و انگیزه ها شوند.

ایجاد انگیزه

برای آنکه در خود ایجاد انگیزه کنید, باید اراده کنید که یک خوش بین تمام عیار بشوید. باید تصمیم بگیرید که به تمام حرفها, عملها و عکس العملهای افراد و شرایط پیرامون پاسخهای مثبت بدهید. شما نباید اجازه بدهید که مشکلات غیر قابل اجتناب و موانع زندگی روزمره احساسات و روحیه شما را تحت تأثیر قرار دهند و تضعیف کنند.میزان عزت نفس شما, اینکه چقدر خودتان را دوست دارید و به خودتان احترام می گذارید, تعیین کننده میزان انگیزه و پشتکار شماست. برای بالا بردن عزت نفس خود, باید مدام با خودتان گفتگوهای مثبت و سازنده داشته باشید. مثلاً مرتب به خودتان بگویید: «من خودم را دوست دارم، من خودم را دوست دارم.» تا اینکه سر انجام آنچه را می گویید باور کنید و مانند فردی رفتار کنید که از توانایی و کارایی بالا برخوردار است.

وقتی دیگران از شما می پرسند: «حالتان چطور است؟» همیشه بگویید: «عالی هستم.». مهم نیست که احساس واقعی شما در آن لحظه جیست و یا در زندگی شما چه می گذرد. فقط اراده کنید که شاد و با روحیه و خوش بین باقی بمانید. می گویند که شما نباید هرگز مشکلاتتان را با دیگران در میان بگذارید زیرا هشتاد درصد از مردم اصلاً به مشکلات شما اهمیت نمی دهند و بیست درصد بقیه از اینکه بدانند شما برای این مشکلات اهمیت زیادی قائل هستید به نوعی خوشحال می شوند.

خوش بین باشید

بسیاری روانشناسان در پژوهش های خود به این نتیجه رسیده اند که «خوش بینی» مهم ترین ویژگی است که با استفاده از آن می توانید خوشبختی و موفقیت شخصی و شغلی خود را افزایش دهید. ظاهراً افراد خوش بین سه ویژگی رفتاری دارند که هر سه را از طریق تمرین و تکرار کسب کرده اند. این سه ویژگی عبارتند از:
اول اینکه, افراد خوش بین در هر شرایط و موقعیتی به دنبال نکات مثبت هستند. آنها صرف نظر از اینکه چه مشکلی پیش می آید, به دنبال چیزهای مثبت و سودمند هستند و تعجبی هم ندارد که همیشه آن را پیدا می کنند.

دوم اینکه, افراد خوش بین در هر شکست یا مشکلی همیشه به دنبال گرفتن درس با ارزشی هستند. آنها معتقدند که «مشکلات ما را متوقف نمی کنند بلکه به ما آموزش میدهند.» به نظر آنها در هر شکست یا مانعی درس عبرتی با ارزش وجود دارد که با استفاده از آن می توانند به پیشرفت بیشتری دست پیدا کنند و مصمم هستند که این درس را بیاموزند.

سوم اینکه, افراد خوش بین همیشه برای هر مشکلی به دنبال راه حل هستند. به هنگام به وجود آمدن مشکل, به جای ناله و شکایت یا مقصر دانستن دیگران, به دنبال راه حل می گردند و از خودشان سؤالاتی از قبیل می پرسند: «راه حل چیست؟ الآن چه می توانیم بکنیم؟ قدم بعدی چیست؟»

ضمناً افرادی که بر حسب عادت خوش بین و مثبت هستند مدام به هدفهایشان فکر می کنند و در مورد آن صحبت می کنند. آنها به جای گذشته و آنچه کرده اند, در مورد آینده و کارهایی که باید بکنند فکر می کنند. به بیان دیگر, همیشه به جلو نظر دارند تا به عقب.

روش تکرار و تجسم

اگر مدام هدف ها و ایده هایتان را مجسم کنید و در مورد آنها با خودتان گفتگوهای مثبت داشته باشید, تمرکز بیشتری بر هدفهایتان خواهید داشت, انرژی بیشتری برای انجام کار پیدا می کنید, احساس اعتماد به نفس و خلاقیت بیشتری خواهید کرد و احساس می کنید که قدرت و کنترل فردی تان نیز بیشتر شده است.
و نهایتاً هر چه فرد خوش بین تری باشید و احساس کنید که انگیزه بیشتری برای انجام کار دارید, بیشتر مشتاق خواهید بود که کار را شروع کنید و نیز بیشتر مصمم خواهید بود که به کار ادامه بدهید.


نتیجه گیری

افکارتان را کنترل کنید. به خاطر داشته باشید که اکثر اوقات همان می شوید که به آن فکر می کنید. فقط به چیزهایی فکر کنید و درباره آن با خودتان گفتگو کنید که می خواهید داشته باشید نه چیزهایی که نمی خواهید.
برای داشتن ذهنی مثبت, مسئولیت کامل خود و هر آنچه را که برایتان اتفاق می –افتد به عهده بگیرید. به هیچ دلیلی دیگران را مقصر ندانید و از آنها انتقاد نکنید. به جای آنکه به دنبال توجیه شکستهایتان باشید اراده کنید که پیشرفت کنید. ذهن و انرژی تان را روی آنچه که می تواند به پیشرفت زندگی شما کمک کند متمرکز کنید و آنگاه از آنچه پیش می آید شگفت زده خواهید شد.

همچنین ببینید


 

منبع

  • کتاب قورباغه را قورت بده




 

آفت خشم و کینه و حسد

کتاب آفت خشم و کینه و حسد
مقدّمه
(( بسم اللّه الرحمن الرحیم ))
ستایش از آن خداوندى است که امیدواران جز به عفو و رحمت او تکیه نمى کنند و خائفان جز از خشم و قدرت او نمى ترسند. خدایى که بندگان خود را از جایى که نمى دانند از درجه اى به درجه دیگر ترقى مى دهد. و شهوت ها را بر آنها مسلط و آنان را به ترک خواسته هایشان امر کرده است ؛ و آنها را به خشم آزموده و به فرو خوردن خشم در موارد خشم مکلّف کرده است . آنگاه آنان را به ناگوارى ها و لذّت ها محاط ساخته (ناگوارى ها و لذّت ها را بر آنها محیط ساخته است ) و به آنها مهلت و فرصت داده است تا بنگرد چگونه عمل مى کنند و به وسیله عمل محبت آنان را آزموده است تا صدق ادعاى آنها روشن شود؛ و به آنها فهمانده است که آنچه پنهان مى دارند و آشکار مى سازند بر او پوشیده نیست ؛ و آنها را از مؤ اخذه ناگهانى خود در حالى که نمى دانند بر حذر داشته و فرموده است : (( ما ینظرون الا صیحة واحدة تاءخذهم و هم یخصمون فلا یستطیعون توصیة و لا الى اهلهم یرجعون . )) (789)
و درود بر محمّد صلّى اللّه علیه و آله که در زیر پرچمش پیامبران و تقوا پیشگان حرکت مى کنند؛ و درود بر خاندان و یارانش که امامان هدایت یافته و سادات پسندیده اند، درودى که عددش با عدد آفریدگان خدا در گذشته و آینده برابر باشد و از برکت آنها خلق اولین و آخرین بهره مند شوند.
پس از ستایش خدا و درود بر محمّد صلّى اللّه علیه و آله و آلش ، بدان که غضب شعله آتشى است که از آتش برافروخته الهى اقتباس شده ، با این تفاوت که آتش ‍ الهى جز بر دلها چیره نشود، و این آتش در سویداى دل جایگزین مى شود همچنان که پاره هاى آتش در زیر خاکستر باقى مى ماند؛ و تکبر نهانى آن آتش را از دل هر ستمگر لجوج بیرون مى آورد چنان که سنگ آتش را از آهن بیرون مى آورد. براى اهل نظر با نور یقین آشکار مى شود که از آدمى رگى به شیطان لعین متصل است بنابراین هر کس که آتش خشم او را از حال طبیعى بیرون کند به شیطان نزدیک تر مى شود؛ آنجا که خداوند مى فرماید: (( خلقتنى من نار و خلقته من طین )) (790) پس لازمه گل و خاک آرامش و وقار است و لازمه آتش برافروختگى و حرکت و پریشانى و آب کردن است و به همین معنى است گفتار خداى متعال : (( یصهر به ما فى بطونهم . )) (791) و از نتایج ، خشم ، کینه و حسد است و هر که هلاک شده و به تباهى افتاده و به وسیله آن دو بوده است ؛ و محل کینه و خشم لخته گوشتى (قلب ) است که اگر پاک باشد به سبب آن دیگر اعضاى بدن پاک شوند؛ و از آنجا که کینه و حسد و خشم از عواملى هستند که بنده را به جایگاه هلاکت مى کشانند، پس ‍ آدمى چه بسیار نیازمند است که مواضع هلاکت و بدى هاى خود را بشناسد تا از آن بپرهیزد و اگر در دل جاى دارد آن را برطرف سازد و اگر به دلش وارد شد، آن را درمان کند، زیرا کسى که شرّ را نمى شناسد در آن مى افتد و هر که آن را بشناسد شناخت بدون آشنایى با راه دفع شرّ کافى نیست . ما نکوهش خشم و آفات کینه و حسد را در این کتاب بیان مى کنیم ، و تمام آنها در مطالب زیر گرد آمده است : شرح نکوهش خشم ، شرح حقیقت خشم و درجات آن ، شرح این مطلب که آیا مى توان با تمرین خشم را ریشه کن ساخت یا نه ، و شرح عواملى که خشم را به هیجان مى آورد، و شرح درمان خشم پس از به هیجان آمدن ؛ آنگاه شرح فضیلت فرو خوردن خشم و شرح فضیلت حلم و بیان این مساءله که تا چه حد استفاده از خشم مجاز است و با سخن گفتن مى توان دل را تشفى داد. سپس گفتار در معناى کینه و نتایج آن و فضیلت عفو و مدارا کردن ؛ و گفتار در نکوهش حسد و حقیقت آن و عوامل حسد و درمان آن و نهایت کارى که براى برطرف ساختن آن واجب است . سپس شرح این نکته که چرا میان همگنان و همسن و سالان و برادران و پسرعموها و خویشاوندان حسد بیشتر از دیگر مردم است و شرح دارویى که به وسیله آن بیمارى حسد از دل بیرون مى رود، و شرح اندازه لازم در برطرف ساختن حسد از دل .
شرح نکوهش خشم
خداى متعال مى فرماید: (( اذ جعل الذین کفروا فى قلوبهم الحمیة حمیة الجاهلیة فانزل اللّه سکینة على رسوله )) تا آخر آیه . (792) خداوند کافران را در اظهار حمیت و جانبدارى بناحق که از خشم سرچشمه مى گیرد نکوهش کرده است و مؤ منان را به نعمت آرایش و وقار که بر آنها ارزانى داشته ستوده است .
روایت شده که مردى عرض کرد: (( اى رسول خدا مرا به کارى دستور بده که کوتاه سخن بگو. پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: خشمگین مشو، آنگاه تکرار کرد و فرمود: غضب مکن .)) (793) و از آن حضرت روایت شده که : (( سؤ ال شد چه چیز انسان را از خشم خدا دور مى سازد فرمود: خشمگین مشو)) (794) (تا از خشم خدا دور باشى ).
ابن مسعود گوید: پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: (( شما در میان خودتان چه کسى را پهلوان مى شمارید؟ عرض کردیم : کسى که مردان نتوانند او را به خاک بیفکنند. فرمود: او پهلوان نیست ، بلکه پهلوان کسى است که در هنگام خشم بر خویشتن مسلط باشد.)) (795)
و از آن حضرت صلّى اللّه علیه و آله روایت شده : (( نیرومندى با به خاک درافکندن (دیگران ) نیست بلکه نیرومند کسى است که در هنگام خشم بر نفس خود مسلط باشد.)) (796)
و از آن حضرت روایت شده : (( هر کس جلو خشم خود را بگیرد خدا عیبش را بپوشاند.)) (797)
سلیمان بن داود گفت : (( پسرکم از خشم بپرهیز، زیرا خشم بسیار قلب مرد بردبار را سبک مى کند.))
از عکرمه راجع به گفته خداى متعال : (( و سیدا و حصورا )) (798) سؤ ال شد، گفت : منظور سیدى است که خشم بر او غالب نمى شود.
ابودردا گوید: عرض کردم : (( اى رسول خدا مرا به کارى راهنمایى فرما که وارد بهشتم کند، فرمود: خشمگین مشو.)) (799)
یحیى به عیسى علیه السّلام گفت : خشمگین مشو. گفت : نمى توان خشمگین نشوم ، من بشرى هستم . گفت : مالى را براى خودت برندار، گفت : اگر خداى متعال بخواهد امید است این کار صورت پذیرد.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: (( خشم ایمان را تباه مى سازد، چنان که صبر (ماده اى است تلخ ) عسل را.)) (800)
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: (( هیچ کسى خشمگین نشود جز این که مشرف به دوزخ شود.)) (801)
مردى عرض کرد: (( اى رسول خدا چه چیز بر من سخت تر است ؟ فرمود: خشم خدا؛ عرض کرد: چه چیز مرا از خشم خدا دور مى سازد؟ فرمود: خشمگین مشو.)) (802)
مى گوییم : از طریق شیعه حدیثى است که صاحب کافى از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که گوید: پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: (( خشم ایمان را تباه مى کند، چنان که سرکه عسل را.)) (803)
از میسره روایت شده که گوید: در محضر امام باقر علیه السّلام از خشم سخن به میان آمد. پس فرمود: (( شخص خشمگین مى شود و هرگز خشنود نمى گردد تا وارد دوزخ شود، پس هر کسى بر قومى خشمگین شود در حالى که ایستاده است فورا بنشیند زیرا این کار وسوسه شیطان را از او برطرف مى سازد، و هر کسى که بر خویشاوندى خشم بگیرد باید به او نزدیک شود و بدن او را لمس کند چرا که هرگاه خویشاوند لمس شود آرام گیرد.)) (804)
ابوحمزه ثمالى از امام باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود: (( همانا خشم پاره آتشى از شیطان است که در درون فرزند آدم برافروخته مى شود و هرگاه یکى از شما خشمگین شود چشمانش سرخ شود و رگ هاى گردنش بالا بیاید و شیطان در آن وارد شود، بنابراین هرگاه یکى از شما بر خودش از خشم ترسید روى زمین بنشیند زیرا در این حالت وسوسه شیطان از او برطرف مى شود.)) (805)
از امام صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود: (( خشم کلید هر شرّى است .)) (806)
و نیز از امام صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود: (( شنیدم پدرم مى فرمود: مردى بیابانى به محضر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمد و گفت : من ساکن بیابانم پس به من سخنان جامعى بیاموز؛ فرمود: به تو دستور مى دهم که خشمگین مشو، مرد اعرابى سه بار سؤ ال را تکرار کرد و از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پرسید تا به خویشتن رجوع کرد و گفت : پس از این از هیچ چیز نمى پرسم پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله مرا جز به خیر امر نکرده است ، امام فرمود: پدرم مى فرمود: چه چیزى از خشم سخت تر است ؟ همانا شخص خشمگین مى شود و نفسى را که خدا محترم شمرده است به قتل مى رساند و زن پاکدامن را به زنا نسبت مى دهد.)) (807)
از امام باقر صلّى اللّه علیه و آله روایت شده که فرمود: (( هر کس بر خشم خود مسلط شود، خدا عیبش را بپوشاند.)) (808)
و نیز از آن حضرت روایت شده که فرمود: (( در تورات نوشته شده است : اى پسر آدم هنگامى که خشمگین مى شوى مرا یاد کن تا در هنگام غضبم تو را یاد کنم و هلاکت نسازم ؛ و هر گاه مورد ستم واقع شدى به پشتیبانى من خشنود باش ، زیرا پشتیبانى من از تو بهتر از پشتیبانى تو از خودت مى باشد.)) (809)
و نیز از امام باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود: (( خشم دل شخص حکیم را تباه مى سازد؛ و فرمود: هر کس بر خشم خویش مسلط نباشد بر عقلش مسلط نمى شود.)) (810)
و نیز از همان حضرت علیه السّلام روایت شده که فرمود: (( مردى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عرض کرد: به من چیزى بیاموز؛ فرمود: برو و خشمگین مشو. آن مرد عرض کرد: به این سخن اکتفا کردم و به سوى خاندانش رفت ناگاه دید میان قبیله اش ‍ جنگى روى داده ، اهل قبیله اسلحه پوشیده و صف آرایى کرده اند. چون آن منظره را بدید مسلّح شد و به همراه آنان قیام کرد. آنگاه سخن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را به یاد آورد که فرمود: غضب نکن ! پس اسلحه را انداخت و به طرف گروهى آمد که با قبیله اش دشمن بودند و گفت : اى گروه هر جراحت یا قتل یا ضربى که حتى اثرى از آن نمانده بر عهده من است خواه در مال ما باشد یا در مال شما. آن گروه گفتند: هر چه بوده از آن شما باشد (به شما بخشیدیم ) ما به بخشش سزاوارتریم ، گفت : پس ‍ آن گروه با هم آشتى کردند و خشم و کینه از میان آنها رخت بر بست .)) (811)
و از امام باقر علیه السّلام روایت شده که گفت : (( رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: هر که آبروى مردم را حفظ کند خداوند آبروى او را در روز قیامت حفظ مى کند، و هر که خشم خویش را از مردم نگاهدارد خدا عذاب روز قیامت را از او نگاه دارد.)) (812)
و نیز از آن حضرت علیه السّلام روایت شده که فرمود: (( در تورات در مناجات موسى علیه السّلام با خداوند نوشته شده است : اى موسى خشم خود را از کسى که تو را بر او مسلط ساخته ام نگاه دار تا خشم خودم را از تو نگاه دارم .)) (813)
ابوحامد مى گوید: (( سخنان بزرگان : از ذوالقرنین نقل شده که وى فرشته اى از فرشتگان را ملاقات کرد و گفت : به من دانشى بیاموز که با آن ایمان و یقین من افزون شود. فرشته گفت : خشمگین مشو زیرا شیطان بهترین زمانى که بر فرزند آدم مسلط مى شود، هنگام خشم اوست ؛ بنابراین خشم خود را فرو خور و با آرامش آن را متوقف ساز؛ و از شتاب بپرهیز، زیرا هرگاه شتاب کنى بهره ات را از دست مى دهى ، نسبت به خویش و بیگانه نرم باش و سخت نگیر و نیز ستمگر و لجوج مباش .))
از وهب بن منبّه روایت شده که راهبى از شیطان پرسید کدام خوى فرزند آدم بیشتر در تسلط بر آنها به تو کمک مى کند؟ گفت : تندى و شتاب در خشم آدمى هرگاه در خشم تند باشد، او را زیر و رو مى کنیم چنان که کودکان توپ را زیر و رو مى کنند.
خیثمه گفته است : شیطان مى گوید: فرزند آدم چگونه بر من غالب مى شود در حالى که هرگاه خشنود شود مى آیم تا در قلبش جاى مى گیرم ، و چون خشمگین شود مى پرم و در سرش قرار مى گیرم .
امام صادق علیه السّلام فرمود: (( خشم کلید هر شرّى است .)) (814)
یکى از حکیمان گفته است : سرچشمه نادانى تندى و پیشواى آن خشم است ؛ هر که به نادانى خشنود باشد از دانش بى نیاز شود؛ و بردبارى زینت و منفعت است ، و نادانى عیب و مضرت و جواب احمق خاموشى است .
مجاهد گوید: ابلیس گفته : در هر چه فرزند آدم مرا ناتوان سازد در سه چیز نمى تواند: هر گاه یکى از آدمیزادگان از حال عادى خارج شود افسارش را مى گیریم (او را مسخر خود مى سازیم ) و هر جا بخواهیم او را مى کشیم و هر چه ما را دوست داریم بر ایمان انجام مى دهد، هرگاه خشمگین شود ندانسته سخن مى گوید، و کارى مى کند که موجب پشیمانى او مى شود و به آنچه در اختیار دارد او را وادار به بخل مى کنیم و به آنچه بر آن توان دست یابى ندارد آرزومندیش مى سازیم .
به حکیمى گفته شد: فلانى چقدر بر نقش خویش مسلط است ، گفت : در این صورت شهوت ها او را خوار نسازند و خواهش هاى نفسانى او را به خاک در نیفکنند، خشم بر او غالب نشود.
بعضى از حکیمان گفته اند: از خشم بپرهیز، زیرا خشم تو را خوارى پوزشخواهى مى کشاند.
عبداللّه بن مسعود گوید: بر حلم شخص در هنگام خشمش بنگرید، و به امانت او در هنگام طمعش ، و هرگاه خشمگین نشود چگونه از حلم او آگاه مى شوى و هرگاه طمع نورزد چگونه از امانتش آگاه مى شوى .
یکى از بزرگان به پسرش گفت : پسرکم عقل در هنگام خشم پایدار نماند، چنان که روح شخص زنده در میان تنورهاى تفتیده و داغ باقى نمى ماند؛ پس خردمندان در میان مردم از همه کمتراند اگر خردمند خردش را براى دنیا به کار گیرد زیرکى و حیله گرى است و اگر براى آخرت باشد دانش و بردبارى است .
گفته اند: خشم دشمن عقل است و خشم غول عقل است .
به عبداللّه بن مبارک گفته شد: خوشخویى را به اختصار بیان کن . او گفت : (خوشخویى ) خشمگین نشدن است .
پیامبرى از پیامبران به کسانى که همراهش بودند گفت : هر که ضمانت کند که خشمگین نشود همرتبه من خواهد بود و پس از من خلیفه ام مى شود. جوانى از آن قوم گفت : (ضمانت مى کنم ) سپس سخن اول را تکرار کرد. آن جوان گفت : من به قولم وفا مى کنم و چون پیامبر درگذشت پس از او در مقام او قرار گرفت . آن جوان ذوالکفل بود و چون تعهد کرد که خشمگین نشود و به آن وفا کرد به این اسم نامیده شد.
وهب بن منبّه گفته : کفر چهار رکن دارد: خشم ، شهوت ، حماقت و نادانى ، و طمع .

شرح حقیقت خشم
بدان که چون خداى متعال حیوان را به وسیله عوامل درونى و برونى بدن در معرض نابودى و مرگ قرار داده است ، به لطف خود عواملى نیز در اختیارش قرار داده که او را از نابودى و هلاکت تا مدتى که در قرآن معین فرموده حفظ کند. عوامل داخلى که موجب نابودى مى شود ترکیب بدن او از حرارت و رطوبت است و خداوند میان حرارت و رطوبت دشمنى و تضاد قرار داده است و حرارت همچنان رطوبت را تبخیر و خشک مى کند تا اجزاى رطوبت پراکنده مى شود و به صورت بخار از آن متصاعد مى گردد. بنابراین اگر به وسیله غذا کمکى به رطوبت بدن نرسد به طورى که رطوبت تبخیر شده را جبران کند، حیوان نابود مى شود. از این رو خداوند غذایى مطابق با بدن حیوان آفرید و در حیوان میلى آفریده که او را به خوردن غذا برانگیزد و گویى ماءمور است که آنچه را از دست رفته جبران نماید و جلوى هر خلثى را بگیرد تا او را از نابودى به وسیله این عامل محافظت کند.
امّا عوامل خارجى که آدمى را در معرض هلاکت قرار مى دهد مانند شمشیر و نیزه و دیگر ابزار مهلک که بدان وسیله دیگران قصد (نابودى ) او را مى کنند. از این رو به نیر و غیرتى نیاز دارد که از درون او برانگیخته شود و مهلکات را از او دفع کند. بنابراین خداوند خشم را از آتش آفرید و به صورت غریزه در انسان قرار داد و آن را با طینت وجودش عجین ساخت ، و هرگاه هدف و مقصدى را مدّ نظر قرار دهد. آتش خشم برافروخته شود و به جنبش در آید و به وسیله آن خون دل به جوش آید و در رگ ها پراکنده شود و به قسمت هاى بالاى بدن بالا رود چنان که (شعله ) آتش بالا مى رود و همچنان که آب جوش داخل دیگ بالا مى رود، از این رو اثر حرارت خشم به صورت مى ریزد و صورت و چشم سرخ مى شود و پوست بدن با صفاى خود که از سرخى خون حاصل شده از رنگ دیگر اعضا خبر مى دهد، چنان که شیشه از رنگ مایع درون خود خبر مى دهد و هرگاه آدمى بر شخص پست تر از خود (از نظر قدرت ) خشم بگیرد خون منبسط مى شود و نسبت به او احساس قدرت مى کند و اگر بر مافوق خود خشم بگیرد و از انتقام ناامید شود خون در ظاهر پوست بدن تا درون قلب منقبض و شخص خشمگین مى شود، از این رو رنگ زرد مى شود؛ و اگر خشم نسبت به شخصى همانند خودش باشد به طورى که در توان خود براى انتقام دچار تردید شود میان حالت انقباض و انبساط قرار مى گیرد، پس سرخ و زرد و مضطرب مى شود.
خلاصه این که محل خشم ، همان دل است به این معنى که براى انتقام گرفتن خون دل به جوش مى آید و چون نیروى خشم به جنبش آید پیش از رویداد امرى آزار دهنده متوجه دفع آن مى شود و پس از وقوع آن امر آزار دهنده به انتقام روى مى آورد و خوراک و شهوت نیروى خشم و لذت آن در انتقام گرفتن است و جز با انتقام گرفتن آرام نمى شود. مردم در برابر نیروى خشم در آغاز فطرت داراى سه درجه افراط و تفریط و اعتدال مى باشند.
حالت تفریط نیروى خشم نبودن خشم یا ضعف آن است و این نکوهیده است و نسبت به چنین شخصى مى گویند: فلانى غیرت ندارد. از این رو گفته شده : هر که را به خشم وادارند و او خشمگین نشود بسان الاغ است ، و هر که هرگز نیروى حمیّت و غضب نداشته باشد براستى ناقص است و خداوند صحابه (رسول خدا) را به خشونت و حمیّت توصیف کرده و فرموده است : (( اشداء على الکفار )) (815) و نیز فرمود: (( یا ایها النبى جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم )) (816) خشونت و سخت گیرى از آثار نیروى حمیّت و غیرت است که همان غضب مى باشد.
حالت افراط نیروى خشم آن است که خشم بر آدمى غالب و از فرمان عقل و دین خارج مى شود و از آنها اطاعت نکند. در این صورت براى شخص بینش و اندیشه و اختیارى باقى نمى ماند، بلکه به صورت یک شخص فاقد اراده در مى آید. عامل غالب شدن خشم (بر آدمى ) امورى است غریزى یا امورى که انسان به آن عادت کرده است . بسا انسانى که بر حسب فطرت آماده است تا زود خشمگین شود و گویى بر اساس آفرینش صورتش خشم آلود است و حرارت مزاج دل نیز به آن کمک مى کند، چرا که خشم از آتش است ، چنان که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرموده (817) است . پس سردى مزاج آن آتش را خاموش و قدرت آن را درهم مى شکند.
امّا حالت اعتیاد به خشم آن است که آدمى با گروهى آمیزش کند که با فرمانبردارى از خشم و انتقام گرفت شادمان مى شوند و آن را مردانگى و شجاعت مى نامند مثلا یکى از آنها مى گوید: من کسى هستم که بر آنچه پیش مى آید شکیب ندارم و از هیچ کس اهانتى را تحمل نمى کنم ، در حالى که معناى سخنش این است که عقل و بردبارى ندارم و از روى نادانى و از روى افتخار چنین سخنى مى گوید و کسى که آن را بشنود و خوبى خشم در نفس او نفوذ کند و از آن گروه (بى صبر و تحمل ) پیروى کند، نیروى خشم در او تقویت مى شد، و هرگاه آتش خشم شدت یابد و سخت شعله ور شود خداوند خشم کننده را کور و از شنیدن هر پندى کر سازد و چون به او پند دهند نپذیرد بلکه پند بر خشم او بیفزاید و اگر بخواهد از عقل خود استعانت بجوید و خشم خود را فرو خورد نتواند چرا که نور عقل خاموش مى شود و یک باره با دود خشم محو مى گردد، زیرا سرچشمه اندیشه مغز است و آنگاه که خشم شدت یابد خون قلب به جوش مى آید و از آن دودى تیره به سوى مغز متصاعد مى شود و تمام سرچشمه هاى اندیشه را فرا مى گیرد و بسا که به سرچشمه هاى حسّ نیز سرایت کند و چشمش تیره و تار شود و با چشمش نبیند و تمام دنیا در نظرش تیره و سیاه شود. مغز انسان همانند غارى است که در آن آتشى افروخته شود و فضاى آن سیاه و تاریک گردد و کف آن داغ و اطرافش پر از دود شود و در آن چراغى کم نور باشد و خاموش شود. اینجاست که هیچ تصمیمى در آن ثابت نماند و سخنى در آن شنیده نشود و صورتى در آن دیده نشود و از داخل و خارج قادر به خاموش کردن آتش نباشد، بلکه سزاوار است تمام مواد قابل احتراق غار آتش بگیرد، خشم نیز با دل و مغز (آدمى ) چنین مى کند، و بسا که آتش خشم آن اندازه زیاد شود که رطوبتى را که حیات قلب به آن وابسته است از بین ببرد و صاحب خشم از شدت خشم بمیرد، چنان که آتش در غار زیاد مى شود و آن را مى شکافد و قسمت فوقانى غار را ویران کرده و به پایین فرو مى ریزد و تمام اطراف غار را که نیروى نگاهدارنده و حافظ اجزاى آن است نابود مى کند. رابطه قلب با غضب نیز چنین است ، و در حقیقت هرگاه کشتى در اثر باد و طوفان و امواج خروشان در دریا پریشان شود امید سلامتى به آن بیشتر از نفسى است که بر اثر امواج خروشان دریاى خشم پریشان شود، چرا که در کشتى هستند کسانى که براى مهار کردن و نجات آن چاره جویى مى کنند امّا قلب خود سکان دار کشتى وجود است و از آنجایى که خشم او را کر و کور ساخته توان چاره اندیشى ندارد.
از نشانه هاى ظاهرى خشم تغییر رنگ چهره و لرزش شدید در اعضاى بدن و درهم ریختن نظم و ترتیب کارها و پریشانى در سخن و حرکات است ، تا آنجا که آثار خشم در گوشه هاى دهان پدید مى آید و چشم ها سرخ مى شود و بینى او دگرگون و شکل معمول اعضا بویژه صورت عوض مى شود و اگر شخص خشمگین در حالت خشم زشتى صورت خود را ببیند خشم او آرام مى شود، چرا که از زشتى چهره و دگرگونى خلقت خود شرم مى کند، در حالى که زشتى باطن او از زشتى ظاهرش بیشتر است زیرا ظاهر نماینده باطن است ؛ اول چهره باطن زشت شده آنگاه زشتى آن در ظاهر آدمى منعکس مى شود. بنابراین دگرگونى ظاهر نتیجه دگرگونى باطن است . این اثر خشم در جسم آدمى بود.
امّا اثر خشم بر زبان ، آن است که زبان به دشنام و گفتن سخنان زشت که خردمندان از آن شرم دارند و گوینده نیز پس از فرو نشستن خشم از آن شرم مى کند، رها و باز مى شود. علاوه بر این نظم کارهاى آدم خشمگین بر هم مى خورد و کلماتش پریشان مى شود.
امّا اثر و نشان خشم بر اندام ها آن است که شخص خشمگین مى زند، حمله مى کند، مى درد و در صورت داشتن قدرت بى باکانه (طرف را) مجروح مى سازد و گاه به قتل مى رساند و اگر شخص مورد خشم بگریزد و یا به علتى به او دست نیابد و نتواند انتقام بگیرد، اثر خشم به شخص خشمگین بر مى گردد در نتیجه لباس خود را مى درد و بر صورت سیلى مى زند و گاه دست خود را بر زمین مى کوبد و همانند شخص مست و مدهوش سرگشته مى دود بسا که بر زمین افتد و بر اثر خشم بسیار توان دویدن و برپا ایستادن را از دست بدهد و حالت غش بر او عارض شود، و بسا که جمادات و حیوانات را بزند مثلا کاسه را به زمین بزند و گاه که بر سر سفره خشمگین شود ظروف غذا را درهم بشکند و گاه کارهاى دیوانگان از او سر بزند و در و دیوار و حیوانات را دشنام دهد و آنها را مانند انسان مخاطب قرار دهد و بگوید: من چقدر از دست تو رنج بکشم و نظیر این سخنان تا آنجا که بسا حیوانى با لگد به سینه اش بکوبد و او نیز مقابله به مثل کند و با لگد با سینه حیوان بکوبد.
امّا اثر خشم آن است که در دل نسبت به شخص مورد خشم ، کینه و حسد و بدى نهفته است و نیز سرزنش کردن او بر بدى ها و غمگین شدن از شادى او و تصمیم بر آشکار ساختن راز او و پرده درى و ریشخند او و دیگر کارهاى زشت نسبت به او. این است نتیجه خشم بسیار.
امّا اثر ضعف غیرت این است که آدمى از آنچه موجب عار و ننگ است ناراحت نمى شود، از قبیل وارد شدن فساد در محارم و همسر و کنیز، و تحمل خوارى از افراد پست ، و کوچکى نفس و خوارى که این نیز نکوهیده است ؛ زیرا از نتایج آن بى غیرتى نسبت به کارهاى حرام است و آن خشونت است . پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: (( همانا سعد بسیار با غیرت است و من بیش از سعد غیورم و خدا از من غیورتر است .)) (818) هدف از آفرینش غیرت حفظ نسب هاست و اگر مردم نسبت به آن بى تفاوت باشند نسب ها با هم در آمیزد. از این رو گفته شده : در مردان هر امتى که غیرت باشد زنانشان محفوظ مى مانند و نشانه ضعیف بودن خشم سستى و سکوت در هنگام دیدن کارهاى زشت است ، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: (( بهترین امتم خشن ترین آنهایند)) ، (819) یعنى آنها که در امور دین تند و خشن هستند. خداى متعال فرمود: (( (( و لا تاخذکم بهما راءفة فى دین اللّه )) (820) در هر کس خشم نباشد از تمرین نفس خود عاجز آید و تمرین (نفس ) کامل نمى شود مگر آن که خشم بر شهوت غالب آید و در هنگام تمایل به شهوت هاى پست بر نفس خویش خشمگین شود. بنابراین نبودن خشم در انسان نکوهیده است امّا تنها خشمى که به فرمان عقل و دین باشد ستوده است . چنین خشمى هر جا اعمال غیرت لازم باشد برانگیخته مى شود و هر جا بردبارى نیکو باشد به خاموشى مى گراید و حفظ غضب در حد اعتدال همان استقامتى است که خداوند بندگان خود را به آن مکلف ساخته است و حد وسطى است که پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله آن را توصیف کرده ، آنجا که فرموده است : (( بهترین چیزها حدّ میانى آنهاست )) (821)، بنابراین هر کس خشمش به سستى گراید تا آنجا که خوارى و ستم را بنا حق تحمل و احساس بى غیرتى و پستى نفس کند لازم است خود را درمان کند تا نیروى خشمش قوى شود و هر که خشمش به افراط گراید تا آنجا که او را به بى باکى ارتکاب کارهاى زشت بکشاند، باید نفس خود را درمان کند تا قدرت خشم را درهم بشکند و در میانه راه حق که صراط مستقیم و میان دو طرف است بایستد، و آن صراط از مو باریک تر و از شمشیر تیزتر است و اگر از رسیدن به نقطه میانى ناتوان شود سعى کند تا به آن نزدیک شود. خداى متعال مى فرماید: (( و لن تستطیعوا ان تعدلوا بین النساء و لو حرصتم فلا تمیلوا کل المیل فتذروها کاالمعلقة )) (822) و چنین نیست که هر کس نتواند تمام خوبى ها را انجام دهد لازم باشد همه بدى ها را انجام دهد، ولى بعضى از بدى ها از بعضى آسانتر، و بعضى خوبى ها از بعضى برتر است . این بود حقیقت خشم و درجات آن .
شرح این که آیا با تمرین مى توان خشم را ریشه کن ساخت یا نه ؟
بدان که بعضى پنداشته اند مى توان خشم را ریشه کن ساخت و هدف و مقصد تمرین همان است . دیگران بر این گمانند که درمان خشم به هیچ رو ممکن نیست . اینان معتقدند که اخلاق (باطنى ) مانند آفرینش ظاهرى است و هر که دو تغییر ناپذیرند. این دو عقیده ضعیف است ، بلکه در این مورد گفتار ما به حقیقت نزدیک است که تا انسان زنده است و چیزى را دوست مى دارد و از چیزى متنفر است ، خالى از خشم نیست ، و تا چیزى مطابق میل اوست و چیزى مخالف میل او ناگزیر است آنچه دلخواه اوست بدارد و از آنچه دلخواه او نیست متنفر باشد و خشم تابع این خواستن است چرا که هر زمان شى ء مورد علاقه اش از او گرفته شود ناگزیر خشمگین مى شود و هرگاه نسبت به او سوء قصد کند ناچار به خشم آید آنچه مورد علاقه انسان است شامل سه بخش است :
الف - آنچه براى تمام مردم ضرورى است و عبارت است از خوراک ، پوشاک ، مسکن و حفظ سلامتى . بنابراین هر انسانى که مورد ضرب و جرح قرار گیرد، ناگزیر خشمگین مى شود همچنین هرگاه لباسش که عورتش را مى پوشاند از او گرفته شود یا از خانه اش که مسکن اوست بیرون رانده شود و یا آبى که تشنگى او را رفع مى کند ریخته شود به خشم مى آید، چرا که اینها جزء ضروریات زندگى انسان است و محروم شدن از آنها را نمى پسندد در نتیجه نسبت به هر کسى که او را از آن محروم کند خشمگین مى شود.
ب - آنچه براى هیچ یک از مردم ضرورى نیست ، مانند مقام و ثروت بسیار و نوکر و مرکب هاى سوارى ؛ چرا که امور یاد شده بر اثر عادت و ناآگاهى از هدف زندگى مورد علاقه واقع مى شود، تا آنجا که طلا و نقره فى نفسه مورد علاقه قرار مى گیرند و اندوخته مى شوند و انسان به هر کسى که آنها را بدزدد خشمگین مى شود اگر چه از نظر معاش به آنها نیاز نداشته باشد. در این نوع نیاز ممکن است انسان دچار خشم نشود؛ مثلا هرگاه یک خانه علاوه بر خانه مسکونى خود داشته باشد و ظالمى آن را ویران سازد ممکن است خشمگین نشود، چرا که ممکن است به کار دنیا بینا شده باشد و نسبت به آنچه زائد بر نیاز است زهد ورزد و با فقدان آن غضب نکند، زیرا چندان علاقه اى به آن ندارد و اگر آن را دوست بدارد ناگزیر با از دست دادن آن خشمگین مى شود و بیشترین خشم مردم بر چیزهاى غیر ضرورى است ؛ مانند مقام ، شهرت ، صدرنشینى در مجالس و فخر فروشى به علم . بنابراین کسى که محبت به این امور بر او غلبه کند ناگزیر اگر کسى در صدرنشینى مزاحم او شود بر او خشم مى گیرد و هر کس به این امور علاقه مند نباشد از صدرنشینى دیگران به خشم نمى آید و خود در کفش کن مجلس هم مى نشیند، و این عادت هاى پست است که تمایل انسان و بى میلى او را زیاد مى کند و خشم او زیاد مى شود و هر اندازه تمایلات و خواسته هاى انسان بیشتر باشد صاحب آن نادان تر و درجه اش پست تر است ، زیرا نیاز صفت کاستى است و هر مقدار نیاز افزون شود کاستى بسیار شود و کوشش نادان همواره بر این است که بر نیازها و شهوت هایش بیفزاید و نمى داند که عوامل غم و اندوه را براى خود زیاد مى کند به حدى که بعضى از نادانان بر اثر عادت هاى پست و همنشینى با همگان بد، به جایى مى رسند که اگر به آنها گفته شود شما بازى با پرندگان و شطرنج بازى را نمى دانید و نمى توانید زیاد میگسارى کنید و غذاى زیاد بخورید و نظیر این سخنان ، به خشم مى آیند. پس خشم گرفتن بر این گونه نیازها ضرورى نیست ، چون دوستى آنها نیز ضرورى نمى باشد.
ج - آنچه براى پاره اى از مردم ضرورى و براى برخى ضرورى نیست ؛ مانند کتاب براى دانشمند. یک دانشمند بر اثر نیاز به کتاب ، آن را دوست دارد و نسبت به هر کسى که آن را آتش بزند و یا در آب بیندازد خشمگین مى شود و همچنین است ابزارهاى صنعتى براى شخص هنرمند که وسیله امرار معاش اوست و چون معاش ‍ ضرورى است محبت به ابزار نیز ضرورى مى شود و به نسبت افراد مختلف فرق مى کند. محبت ضرورى تنها محبتى است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله با گفتار خود به آن اشاره فرموده است : (( هر کس در خانه اش در امان به صبح درآید و بدنش سالم باشد و روزى روزش را داشته باشد گویى تمام دنیا به او داده شده است .)) (823) هر کس به حقیقت کارها بینا باشد و از سه نعمت یاد شده در حدیث برخوردار شود چنین تصور مى رود که بر غیر آنها خشمگین نشود. این بود سه نوع نیاز ما. حال هدف تمرین در هر یک از آنها را باید بیان کنیم :
امّا در مورد بخش اول - آنچه براى تمام مردم ضرورى است - براى فرونشاندن خشم تمرین زیادى لازم نیست اول آن اندازه لازم است که آدمى فرمانبردار خشم نشود و به ظاهر آن را بیشتر از میزانى که شرع آن را مستحب و عقل نیکو مى داند به کار ببرد و این با تلاش و تکلف حلم و مدتى تحمل ممکن مى شد تا حلم و تحمل در انسان اخلاق راسخى شود. امّا ریشه کن ساختن خشم از قلب نه خواسته طبع انسان است و نه ممکن . آرى در هم شکستن قدرت خشم و تضعیف آن ممکن است تا خشم در درون شدت نیابد و بسیار هم ضعیف نشود و اثرش در صورت پدید نیاید، ولى این کار بسیار سخت است . حکم بخش سوم (که براى بعضى انسان ها ضرورى و براى بعضى ضرورى نیست ) نیز همین است ، چرا که آنچه درباره شخصى ضرورى شود بى نیازى دیگرى از آن مانع خشم او نیم شود. بنابراین تمرین در آن مانع از اعمال خشم مى شود و هیجان درونى آن را مى کاهد تا بر صبر در برابر خشم سخت رنج نبرد.
امّا بخش دوم (که براى هیچ کس ضرورى نیست )، با ریاضت و تمرین مى توان بر خشم غالب شد، زیرا بیرون راندن عشق مقام و ثروت از دل ممکن است ، به این صورت که آدمى بداند و طنش گور است و قرارگاهش آخرت ؛ دنیا فقط گذرگاهى است که باید از آن گذشت و از آن به اندازه ضرورت زاد و توشه برگرفت و بیش از نیاز وبال گردن آدمى است هم در وطن و هم در قرارگاه اصلى . در این صورت در دنیا زهد مى ورزد و محبت را از دل محو مى سازد و اگر براى انسان سگى باشد که او را دوست نمى دارد و دیگرى او را بزند خشمگین نمى شود. بنابراین خشم تابع محبت است و ریاضت و تمرین در این بخش گاه به ریشه کن شدن شخم مى انجامد که براستى اندک است و گاه به جلوگیرى از به کار بردن خشم و عمل به مقتضاى آن مى انجامد که آسان تر است .
اگر کسى بگوید: آنچه در زندگى براى انسان ضرورى و جزء بخش اول است ، آدمى با از دست دادن آن ناراحت مى شود، ولى خشمگین نمى شود کسى که یک گوسفند دارد و تنها وسیله معاش اوست چنان چه گوسفندش بمیرد بر هیچ کس خشمگین نمى شود، اگر چه ناراحت مى شود و لازم نمى آید که آدمى بر هر چه مورد نفرت اوست خشمگین شود. آدمى از رگ زدن و حجامت درد مى کشد، ولى بر رگزن و خون گیر غضب نمى کند. بنابراین کسى که توحید بر او غالب است و همه چیز را از جانب خدا مى داند بر هیچ یک از آفریدگان او خشمگین نمى شود، چرا که تمام آنها را مسخّر قدرت او مى داند، مانند قلم که در اختیار نویسنده است ، و کسى که شاه حکم اعدام او را امضاء مى کند بر قلم (که حکم اعدامش را رقم زده ) خشمگین نمى شود و نیز بر کسى که گوسفندش را سر مى برد با آن که روزى اوست غضب نمى کند، چنان که بر مردن گوسفند غضب نمى کند؛ چرا که مردن و ذبح شدن را از سوى خدا مى داند از این رو خشم را با توحیدى که بر او غالب است دفع مى کند و نیز با حسن ظن به خدا آن را دفع مى کند به این معنى که تمام آنها را از سوى خدا و مقدّر الهى مى داند و به مقدّرات الهى خشنود است . بسا که خیر او در گرسنگى و بیمارى و مجروح و مقتول شدن است ، بنابراین غضب نمى کند، چنان که بر شخص ‍ رگزن خشمگین نمى شود چرا که خیر خود را در آن مى داند.
(در پاسخ ) مى گوییم : این سخن به این صورت محال نیست ، ولى غلبه توحید به این صورت فقط مانند برق جهنده است که در حالات مختلف غالب مى شود ولى دوام نمى یابد و دل طبیعةً به واسطه ها رجوع مى کند و اگر براى انسانى همواره این حالت (غلبه توحید) را متصور شویم باید براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیز چنین مى بود، در حالى که آن حضرت خشمگین مى شد تا آنجا که بنا گوشش سرخ مى شد.(824)
عبداللّه بن عمرو بن عاص عرض کرد: (( اى رسول خدا تمام آنچه در حالت خشنودى و خشم فرموده اى از قول تو بنویسم ؟ فرمود: بنویس به خدایى که مرا به حق مبعوث فرموده آنچه از زبانم بیرون شده حق است .)) (825) نفرمود: من خشمگین نمى شوم ، ولى فرمود: خشم مرا از حق خارج نمى سازد یعنى به مقتضاى خشم عمل نمى کنم .
عایشه یک بار خشمگین شد. پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: (( تو را چه شده ، شیطانت فرا رسیده است . عایشه گفت : براى تو شیطانى نیست ؟ فرمود: هست ولى من خدا را خوانده ام و خدا به من در برابر شیطان کمک فرمود و شیطان تسلیم من شد و جز به کار خیر مرا دستور نمى دهد.)) (826) بنابراین نفرمود که براى من شیطانى نیست و قصدش شیطان خشم بود و بلکه فرمود: (شیطان خشم ) مرا به کار بد وا نمى دارد.
على علیه السّلام فرمود: (( پیامبر صلّى اللّه علیه و آله براى دنیا خشمگین نمى شد و چون حق او را به خشم مى آورد هیچ کس متوجه خشم آن حضرت نمى شد و براى تشفى خشم خود کارى نمى کرد تا بر خشم خود غلبه مى کرد.)) (827) بنابراین پیامبر صلّى اللّه علیه و آله براى حق غضب مى کرد و اگر براى خدا خشمگین مى شد اجمالا به واسطه ها توجه مى کرد. لذا هر که خشمگین شود بر کسى که قوت ضرورى و مورد نیاز دینى اش را گرفته ، براى خدا غضب کرده است . پس دورى از خشم ممکن نیست . آرى گاه اصل خشم در مورد آنچه ضرورى است از میان مى رود در صورتى که دل سرگرم به امر ضرورى مهم تر از آن مى شود. بنابراین در دل میدانى براى خشم وجود ندارد چون به امرى دیگرى سرگرم است ، چرا که سرگرم شدن دل به بعضى از کارهاى مهم مانع مى شود که جز آن را احساس کند؛ مانند جریان سلمان فارسى که چون در معرض دشنام واقع شد گفت : اگر میزان عمل من سبک باشد از آنچه مى گویى بدترم و اگر میزان عملم سنگین باشد آنچه مى گویى به من زیانى نمى رساند و چون همت سلمان صرف آخرت مى باشد، قلبش از دشنام متاءثّر نمى گردید. همچنین مردى ربیع بن خیثم را دشنام داد. پس ربیع گفت : اى فلان خدا سخنت را شنید و همانا در برابر بهشت گردنه اى است اگر از آن عبور کنم گفته تو را به من زیانى نمى رساند و اگر از آن عبور نکنم بدتر از آنم که گفتى . مردى یکى از صحابه پیامبر را دشنام داد صحابى گفت : اگر راست مى گویى خدا مرا بیامرزد، و اگر دروغگویى خدا تو را بیامرزد. پس این گفته ها به ظاهر دلالت دارد که صحابه بزرگ پیامبر (از دشنام ) خشمگین نمى شدند، چرا که دل هاى آنان به کارهاى مهم دینشان سرگرم بود، و احتمال مى رود که دشنام در دل هاى این گونه افراد اثر کند و لیکن به آن سرگرم نمى شوند، بلکه به آنچه بر دل هایشان غالب است مشغول مى شوند، در این صورت سرگرمى دل به پاره اى از امور مهم ممکن است در هنگام از دست رفتن بعضى از چیزهاى مورد علاقه آدمى مانع از بروز خشم شود. بنابراین فقدان خشم قابل تصور است یا با سرگرم شدن دل به کار مهم یا با غالب آمدن نگرش توحید یا به علت سومى و آن این است که بداند خدا دوست دارد که آدمى خشمگین نشود پس ‍ شدّت خشم محبّت به خدا آتش خشم او را خاموش مى کند و این حالت بندرت اتفاق مى افتد از این سخنان شناختى که راه رهایى از آتش خشم بر طرف شدن دوستى دنیا از دل است و آن با شناخت آفات و گرفتارى هاى دنیا حاصل مى شود، چنان که در کتاب نکوهش دنیا خواهد آمد. هر کس دوستى دنیا را از دل بیرون کند از بیشترین عوامل خشم رها مى شود و آنچه بر طرف ساختنش ممکن نیست شکستن و ضعیف کردن آن ممکن است . بنابراین به سبب شناخت آفات دنیا خشم ضعیف و دفعش آسان مى شود.
عواملى که موجب بروز خشم مى شوند
پیش از این دانستى که درمان هر مرضى با قطع کردن ریشه آن و برطرف ساختن عوامل آن میسّر است ، بنابراین ناگزیر عوامل خشم را بشناسیم . یحیى علیه السّلام به عیسى علیه السّلام گفت : چه چیز سخت تر است ؟ عیسى گفت : تکبر و مباهات و قدرت طلبى و غیرت . عواملى که خشم را موجب مى شوند عبارتند از: افتخار، خودپسندى ، شوخى ، مسخره ، سرزنش ، لجاجت ، مخالفت ، حیله گرى و حرص ‍ بسیار بر مال زیاد و مقام و تمام آنها شرعا پست و نکوهیده است و با وجود این عوامل ، رهایى از خشم ممکن نیست بنابراین باید این عوامل را به وسیله اضداد آنها از بین برد. سزاوار است آدمى فخرفروشى را با فروتنى و خودپسندى را با شناخت نفس خویش از بین ببرد چنان که در کتاب تکبر و خودپسندى خواهد آمد. و از فخرفروشى مى توانى این گونه رها شوى که فکر کنى تو با بنده ات از یک جنس ‍ هستى و تمام آدمیان منسوب به آدمند و از نظر فضیلت متفاوت و پراکنده شده اند. بنابراین آدمیزادگان از یک جنس هستند و افتخار به داشتن فضایل است ، در حالى که فخرفروشى و خودپسندى بزرگترین رذیلتهاست و آن دو ریشه و منشاء رذایل است و هرگاه وجودت از آنها تهى نباشند بر دیگرى برترى ندارى پس در صورتى که با بنده ات از نظر نسب و تبار و اعضاى ظاهرى یک جنسى ، افتخار مکن . امّا مزاح و شوخى را با سرگرم شدن به کارهاى مهمّ دینى که تمام عمر را فرا مى گیرد و اگر آنها را بشناسى عمرت کفاف آن را نمى کند، مى توانى برطرف سازى ، و شوخى را مى توانى با کوشش در کسب فضایل و اخلاق نیک و علوم دینى که تو را به سعادت آخرت مى رساند برطرف کنى و تمسخر را مى توانى با بزرگوارى و خوددارى از آزار مردم و خویشتن دارى از مسخره دیگران زایل کنى و سرزنش را با پرهیز از گفتار زشت و خویشتندارى از جواب ناگوار بر طرف کنى و حرص زیاد بر مزایاى زندگى را مى توانى با قناعت کردن به مقدار لازم براى دستیابى به عزّت بى نیازى و رهایى از ذلّت نیاز بر طرف کنى و درمان هر یک از این خلق ها و هر صفتى از این صفات احتیاج به تمرین و تحمّل سختى دارد و نتیجه تمرین آن به شناخت گرفتارى هاى آن صفات بستگى دارد تا (پس از شناخت ) نفس از آنها روى برگرداند و از زشتى آنها متنفّر شود. آنگاه مدّتى زیاد باید بر صفات مخالف آنها مواظبت کند تا به آنها انس ‍ بگیرد و بر نفس آسان شود، و هرگاه صفات رذیله از نفس بر طرف شود نفس پاک مى شود و از خشمى که این رذایل از آن پدید مى آید رها مى شود. از قوى ترین انگیزه هاى غضب در نزد بیشتر نادانان آن است که غضب را شجاعت و مردانگى و عزّت نفس و بزرگ همتى نامیده اند و از روى نادانى لقب هاى ستوده به خشم داده اند تا نفس به آن مایل شود و آن را نیکو بداند و آن زمانى شدّت مى یابد که در هنگام ستودن به شجاعت شدّت خشم بزرگان نقل شود و روشن است که نفس ‍ مایل است شبیه بزرگان باشد و بدان سبب خشم در دل او به هیجان مى آید نامگذارى خشم به شجاعت و عزّت نفس جهل محض بلکه بیمارى دل و نقصان عقل است و نشان ضعف و نقصان نفس ، به این دلیل که شخص مریض زودتر از سالم و زن زودتر از مرد و کودک سریع تر از بزرگ و پیرمرد ضعیف زودتر از میانسال خشمگین مى شود و کسى که داراى اخلاق نکوهیده است زودتر از شخص با فضیلت خشمگین مى شود.
بنابراین شخص فرومایه هرگاه لقمه اش را از دست بدهد خشمگین مى شود و چون بخیل است هرگاه حبّه را از دست بدهد غضب مى کند تا آنجا که بر خاندان و فرزندان و یارانش خشمگین مى شود، بلکه شخص نیرومند کسى است که در هنگام خشم بر نفس خود مسلّط باشد، چنان که پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: (( نیرومندى در به خاک افکندن حریف نیست بلکه پهلوان کسى است که در موقع خشم بر نفس خود مسلّط باشد.)) (828) پس سزاوار است این نادان درمان شود به این که داستان بردباران و اهل گذشت و کارهاى نیک آنها از قبیل فرو خوردن خشم برایش نقل شود، چرا که چنین گذشت ها از پیامبران و حکیمان و دانشمندان و شاهان بزرگ و فضلا و عکس آن از ترک ها و کردها و نادانان و بى خردان و بى فرهنگان نقل شده است .
فرو نشاندن خشم پس از بروز آن
بدان آنچه نقل کردیم خشم را ریشه کن مى سازد و عوامل آن را قطع مى کند تا آنجا که تحریک نمى شود. پس هرگاه عامل بروز خشم به حرکت آمد لازم است انسان پایدارى کند تا شخص خشمگین مجبور نشود به صورتى نکوهیده به مقتضاى خشم عمل کند و چون خشم تحریک شود باید با معجون علم و عمل آن را درمان کرد.
امّا معالجه خشم از طریق علم به شش چیز است :
الف - در روایاتى که بزودى در فضیلت فرو خوردن خشم و عفو و بردبارى و تحمّل ذکر خواهیم کرد. بیندیشد و به ثواب آن مایل شود تا علاقه زیاد او به کسب ثواب فرو خوردن خشم مانع از انتقام شود و آتش خشم او به خاموشى گراید. یکى از بزرگان بر مردى خشمگین شد آن مرد گفت : (( خذا لعفو واءمر بالعرف و اءعرض ‍ عن الجاهلین . )) پس از او صرف نظر کرد.
ب - از کیفر الهى بترسد و با خود بگوید: قدرت خدا بر من بیش از قدرت من بر این انسان است . پس اگر غضب خود را نسبت به او اعمال کنم به چه چیز مطمئن شوم که خدا در روز قیامت غضب خود را نسبت به من اعمال نخواهد کرد و من به عفو محتاج ترم . خداى متعال در یکى از کتاب ها فرموده : اى پسر آدم در هنگام خشم مرا یاد کن تا تو را در هنگام غضبم یاد کنم و تو را در زمره هلاک شوندگان قرار ندهم . پیامبر صلّى اللّه علیه و آله غلامى را براى کارى فرستاد و او تاءخیر کرد چون بیامد پیامبر فرمود: (( اگر از بیم قصاص نبود تو را کتک مى زدم .)) (829) منظور از قصاص ، کیفر در روز قیامت است . گویند در میان بنى اسرائیل هیچ سلطانى نبود جز این که حکیمى با او بود که هرگاه خشمگین مى شد نامه اى به او مى داد که در آن نوشته شده بود: به بیچارگان ترحّم کن و از مرگ بترس و آخرت را به یاد آورد. سلطان آن را قرائت مى کرد، تا خشمش فرو مى نشست .
ج - براى نفس خود فرجام دشمنى و انتقام را بازگو کند و این که دشمن براى مقابله با او آماده مى شود و در نابودى اهدافش مى کوشد و بر مصائبش او را سرزنش ‍ مى کند در حالى که او خالى از مصیبت نیست . پس نفس خویش را از فرجام هاى خشم در دنیا بترساند اگر از آخرت نمى ترسد، و این امر به مسلّط ساختن شهوت بر غضب باز مى گردد و این از اعمال آخرت نیست و بر آن ثوابى نیست ، زیرا چنین شخصى در برابر لذّت هاى دنیا حالت تردید دارد و بعضى از آنها را بر بعضى مقدّم مى دارد، مگر آن که بترسد فراغت و آسودگى براى علم و عمل و آنچه وى را در کار آخرت کمک مى کند در دنیا بر او مشوّش شود، در این هنگام اجر و ثواب خواهد داشت .
د - به زشتى صورت خود در هنگام خشم بیندیشد؛ یعنى صورت دیگرى را در حال خشم به یاد آورد و در زشتى غضب بیندیشد و در شبیه شدن آدم خشمگین به سگ درنده و دیگر درندگان و شبیه بودن شخص بردبار هدایتگر و رها کننده خشم به پیامبران و علما و حکیمان فکر کند و خود را میان شبیه بودن به سگ ها و درندگان و مردم پست و شباهت به پیامبران و علما در عاداتى که دارند مخیّر سازد تا نفس او به انبیاء و علما اقتدا کند، البته اگر عقلى برایش مانده باشد.
ه - - به عاملى بیندیشد که او را به انتقام فرا مى خواند و از فرو خوردن خشم منع مى کند و ناگزیر براى این کار عاملى است ، مثل این که شیطان به او بگوید: فرو خوردن خشم را بر ناتوانى و کوچکى نفس و خوارى و پستى تو حمل مى کنند و در چشم مردم حقیر مى شوى . در این صورت باید به خود بگوید: اى نفس چه شگفت است کار تو! از تحمل لحظه اى ننگ دارى و از خوارى روز قیامت و رسوایى ننگ ندارى ، هرگاه شخصى که دشنام داده اى دستت را بگیرد و از تو انتقام بکشد؟ از کوچک شدن در چشم مردم مى پرهیزى ولى از کوچک شدن در نزد خدا و فرشتگان و پیامبران به انتقام گرفتنت از این شخص نمى پرهیزى ؟ پس هرگاه خشم خود را فرو مى خورد سزاوار است که براى خدا باشد زیرا فرو خوردن خشم وى را در پیشگاه خدا بزرگ مى کند. پس او را با مردم چه کار. خوارى کسى که به او ستم کرده در روز قیامت بیشتر از خوارى اوست اگر در دنیا انتقام بگیرد، آیا دوست ندارد او نیز بپاخیزد آنگاه که در روز قیامت ندا دهند که هر کس اجرش بر خداست به پاخیزد و برنخیزد مگر کسى که به پاخیزد از حقى گذشته باشد؟ این اعتقاد و نظایر آن از معارف ایمان است که باید در قلبش جایگزین شود.
و - بداند خشم او نشاءت گرفته از تعجب اوست که چرا کار بر طبق خواسته خدا شده و به دلخواه او نشده است . پس چگونه مى گوید: خواسته من سزاوارتر از خواسته خداى متعال است ، در حالى که خشم خدا بزرگتر از خشم اوست .
امّا درمان خشم با عمل آن است که به زبانت بگویى : (( از شیطان رجیم به خدا پناه مى برم .)) و این دستور رسول خدا در هنگام خشم است (830) و هرگاه عایشه غضب مى کرد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بینى او را مى گرفت و مى فرمود: (( اى عویش بگو: بارخدایا پروردگارا محمّد گناه مرا بیامرز و خشم دلم را ببر و از فتنه هاى گمراه کننده مرا حفظ کن .)) (831)
مستحب است که آن دعا را بخوانى و اگر با آن دعا خشم بر طرف نشد در صورتى که ایستاده اى بنشین و اگر نشسته اى تکیه بده و به زمینى که از آن آفریده شده اى نزدیک شو تا از خوارى نفس خویش آگاه شوى و با نشستن و تکیه دادن آرامش ‍ بطلب ، زیرا عامل خشم حرارت است و عامل حرارت حرکت است ، چرا که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: (( غضب پاره آتشى است که در دل برافروخته مى شود مگر نمى بینى که (شخص خشمناک ) رگ هاى گردنش باد مى کند و چشمش سرخ مى شد پس هرگاه یکى از شما در خود احساس خشم کرد در صورتى که ایستاده است باید بنشیند و اگر نشسته است باید بخوابد و اگر خشم بر طرف نشد، باید با آب سرد وضو بگیرد و باید غسل کند (خود را بشوید) زیرا آتش را جز آب خاموش ‍ نمى کند.)) (832)
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: (( هرگاه یکى از شما خشمگین شد باید با آب سرد وضو بگیرد چرا که خشم از آتش است .)) (833)
و در روایتى آمده است : (( خشم از شیطان است و شیطان از آتش آفریده شده و آتش را فقط آب خاموش مى کند پس هرگاه یکى از شما خشمگین شد باید وضو بگیرد.)) (834)
ابن عباس گوید: پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: (( هرگاه خشمگین شدى پس سکوت کن .)) (835)
ابوهریره گوید: (( هرگاه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در حال ایستاده غضب مى کرد، مى نشست و هرگاه در حال نشستن غضب مى کرد تکیه مى داد. پس خشمش بر طرف مى شد.)) (836)
ابوسعید خدرى گوید: پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: (( بهوش باشید که خشم پاره آتشى در دل آدمیزاده است . مگر به سرخى چشمان و ورم رگ هاى گردنش ‍ نمى نگرید. پس هر کس در خود احساس چنین حالتى کرد صورتش را به زمین بچسباند.)) (837) این سخن پیامبر امر به سجده کردن است و آن مسلّط ساختن پست ترین چیزها یعنى خاک بر عزیزترین اعضا (صورت ) است ، تا نفس با این عمل احساس خوارى کند و عزّت و افتخار که عامل غضب است برطرف شود. گویند: مردى از پیشینیان پیوسته خشمگین مى شد. پس سه نامه نوشت و هر نامه اى را به مردى داد. به شخص اول گفت : هرگاه خشمگین شدم این نامه را به من بده ؛ به دومى گفت : هرگاه خشم من اندکى فرو نشست این نامه را به من بده ؛ به سومى گفت : هرگاه بکلّى خشم من بر طرف شد این نامه را به من بده . پس روزى سخت خشمگین شد و نامه اول به او داده شد در آن نوشته شده بود؛ تو را با خشم چه کار تو خدا نیستى ، بلکه بشرى هستى و نزدیک است بعضى از اعضاى بدنت بعضى دیگر را از بین ببرد، پس کمى خشم او فرو نشست پس نامه دوم به او داده شد و در آن نوشته شده بود: به کسى که در زمین است ترحّم کن تا کسى که در آسمان است (خدا) به تو ترحّم کند، سپس نامه سوم به او داده شد و در آن نوشته شده بود: مردم را در برابر حق خدا بگیر، چون جز این شایسته آنها نیست ؛ یعنى حدود (الهى ) را تعطیل مکن .
فضیلت فرو خوردن خشم
خداى متعال فرمود: (( و الکاظمین الغیظ )) (838) و این آیه را به عنوان ستایش ذکر کرده است .
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: (( هرکس جلو خشم خود را بگیرد، خدا عذابش ‍ را از او باز دارد، و هرکس از پیشگاه خدایش عذر بخواهد خدا عذرش را بپذیرد، و هر که زبانش را نگاه دارد خدا عیبش را بپوشاند.)) (839)
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: (( نیرومندترین شما کسى است که در هنگام خشم بر نفس خویش مسلط باشد و بردبارترین شما کسى است که در هنگام قدرت عفو کند.)) (840)
و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: (( هر که خشم خود را فرو خورد در صورتى که اگر بخواهد آن را اعمال کند مى تواند، خدا دلش را در روز قیامت مملوّ از خشنودى سازد)) ؛ و در روایت دیگرى است (( خدا دلش را پر از امن و ایمان کند.)) (841)
و از آن حضرت صلّى اللّه علیه و آله روایت شده : (( هیچ بنده اى جرعه اى ننوشید که ثوابش بیش از جرعه خشمى باشد که براى خدا آن را فرو خورد.)) (842)
و از آن حضرت صلّى اللّه علیه و آله روایت شده : (( براى جهنّم درى است که وارد آن نشود مگر کسى که خشم خود را با معصیت خداى متعال درمان کند.)) (843)
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: (( هیچ جرعه اى در نزد خدا محبوب تر از جرعه خشمى نیست که بنده اى آن را فرو خورد و هیچ بنده اى خشم خود را فرو بخورد مگر این خدا دلش را پر از ایمان کند.)) (844)
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: (( کسى که خشمى را فرو بخورد در حالى که مى تواند چنین نکند خدا او را در حضور تمام مخلوقات فرا خواند و در انتخاب هر حوریه اى که بخواهد مخیّر سازد.)) (845)
لقمان به پسرش گفت : پسرکم آبرویت را با سؤ ال مبر، و خشمت را با رسوا ساختن خود درمان مکن ، و اندازه خود را بشناس تا از زندگى ات بهره مند شوى . ایوب گفت : یک ساعت بردبارى شرّ زیادى را دفع مى کند)) .
مى گویم : از طریق شیعه روایتى در کافى از امام چهارم علیه السّلام نقل شده که فرمود: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: (( محبوب ترین راه به خداى متعال دو جرعه است : جرعه خشمى که آن را حلم برگرداند و جرعه مصیبتى که آن را با صبر دفع کند.)) (846)
از امام ششم علیه السّلام روایت شده که فرمود: (( امام چهارم علیه السّلام مى فرمود: دوست ندارم که نفس خود را در عوض نعمت هاى بزرگ یا شتران سرخ مو خوار سازم ، و هیچ جرعه اى ننوشیدم که در نزد من محبوب تر از جرعه خشمى باشد که مغضوب را مجازات نکنم .)) (847)
از امام باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود: (( هر کس خشمى را فرو خورد در حالى که مى تواند آن را اعمال کند خدا در روز قیامت دلش را پر از امن و ایمان سازد.)) (848)
حضرت صادق علیه السّلام فرمود: (( جرعه خشم براى کسى که بر آن صبر کند نیکو جرعه اى است زیرا اجر بزرگ براى کسى است که گرفتارى بزرگ داشته باشد، و خدا هیچ گروهى را دوست ندارد مگر این که آنها را گرفتار مى کند.)) (849)
از امام صادق علیه السّلام روایت شده است : (( هیچ بنده اى نیست که خشمى را فرو خورد مگر این که خدا در دنیا و آخرت بر عزّت او بیفزاید و خداى متعال فرمود: (( و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و اللّه یحب المحسنین . )) (850) حدا براى فرو خوردن خشم به او ثواب مى دهد.))
از امام صادق علیه السّلام روایت شده است : (( هر که خشمى را فرو خورد در صورتى که مى تواند چنین نکند، خداوند دلش را در روز قیامت پر از خشنودى سازد.)) (851)
از امیرالمؤ منین علیه السّلام روایت شده که فرمود: (( در برابر دشمنان نعمت شکیبا باش زیرا بهترین مقابله به مثل نسبت به کسى که درباره تو مرتکب معصیت شده ، آن است که تو در برخورد با او از خدا اطاعت کنى .(852)

next page