فرازهائی از کلام استاد
1. قرآن حکیم را به هزار چشم نگریسته اند و همچنان به هزار چشم دیگر می نگرند ، هر نگاهی چیزی می جوید و همان می بیند. هر کس از این خوان کرامت، به طعامی میل می کند و روزی خاص خود می یابد.
(کیمیا 1-ص 91)
2. وصال حضرت حق و وصول به جمال مطلق آمال عارفان و کمال معرفت ایشان است.
(کیمیا 2-ص 71)
3. انسان نه تنها عاشق است که معشوق است و صد چندان که او را شوق وصال جانان است ، جانان مشتاق اوست.
(کیمیا 2-ص 73)
4. خبر وصال که تنها تسلای خاطر ما در غربتگاه هجران است همان لطیفه ای است که سّر لذت هنرها و سرچشمه نزاهت و خرمی است و هنرمند کسی است که این خبر دلاویز و این مژده جان بخش را به چشم و گوش و دل و جان آدمیان می رساند.
(کیمیا 2-ص 75)
5. رسالت انبیای الهی که اولین منادیان عشق و چاووشان کعبه وصالند ابلاغ همین دعوت است که شما را از مرگ به حیات ، از غم به شادی ، از خوف به امن ، از کثرت به وحدت ، از تنازع به صلح و محبت ، از ظلمت به نور و از هجران به وصال فرا می خوانند.
(کیمیا 2-ص 76)
6. "طرح وجود" همان گوهر الهی ذات ماست که فرشتگان بر آن سجده کردند و وفادار ماندن به طرح اصلی حفظ و حراست آن اوصاف کمالیه است که خداوند در نهاد ما نهاده است و حقیقت معنی "تقوی" همان انسان بانی و نگهبانی از فضائل انسانی است.
(کیمیا 4-ص 10)
7. گم کردن خویشتن رسیدن به همان مستی و بی خبری نزد عارفان است و هوشیاری حجابی است بر حقیقت ذات ما.
(کیمیا 4-ص 21)
8. رفتن مهربانی یا عشق به خانه زیبایی برای آن است که عشق بنا بر مشهور نابیناست و زیبایی مسیحا دم است. پس چون عشق به خانه زیبایی می رود چشمش به جمال او روشن می شود و به پاس این موهبت در منزل زیبایی رحل اقامت می افکند بدین معنی که عشق در خدمت زیبایی است و از او نشات می گیرد.
(کیمیا 4-ص 45)
9. در ادب پارسی مکرر به این نکته اشاره شده است که معشوق در آسمان است و آنچه در زمین دیده می شود سایه مرغی است که در آسمان پران است و هر که به دنبال سایه می رود عمر ضایع می گذارد.
(کیمیا 4-ص 58)
10. زیبایی خواه موسیقی یا شعر یا نقاشی یا طبیعت یا چهره آدمی باشد آینه فطرت آدمی است و سر لذات آدمی از زیبایی همین است که تناسبات و هامونی های درون خود را در عالم خارج ادراک می کند و این مطابقت درون و بیرون مایه لذت است.
(کیمیا 5-ص 43)
11. سخن از این راست تر در جهان نیست که شعر خوب یاد خداست و آنچه از پشت پرده شعر دلبری می کند نقشی از جمال همان شاهد است که جمله عالمیان دانسته و نادانسته دل در گرو او دارند.
(کیمیا 5-ص 65)
12. آفرینش را می توان به دو گونه در نگاه آورد یکی همچون آینه که چهره آفریدگار در آن هویدا است و یکی همچون
ابر که چهره خورشید را پنهان می کند اگرچه از فروغ او همه بهره می گیرند .
(کیمیا 5-ص 94)
13. سرّ محبوبیت سعدی و مولانا و همه شاعران و هنرمندانی که به جاذبه حسن و کرشمه دلبری ملک دلها را تصرف کرده اند این است که از نفس و نغمه ایشان بوی خوش آشنائی به مشام می رسد.
(مقالات-ص 3)
14. عشق عامه مردم تنها به صورتی و جلوه ای است و از این رو همه بت پرستند زیرا در صورت آن بت توقف کرده و آن را پلی برای وصول به بت آفرین نکرده اند یا بت آفرین را در او ندیده اند ، اما عارفان ، حق را در همه صورتها می بینند و در همه صورتها عبادت می کنند.
(مقالات-ص 9)
15. خرابات آنجاست که عاشق طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود.
(مقالات-ص 13)
16. خودبینی نزد عارفان حجاب اکبر است و دیگر حجابها پرده از او وام گرفته اند.
(مقالات-ص 14)
17. فقیر یعنی آنکه خود را در برابر حق ، مالک هیچ چیز نمی داند.
(مقالات-ص 15)
18. در زندگی هر شاعر آسمانی و هنرمند اصیل شبی هست که او را به ملکوت آسمان بار می دهند تا در آنجا به مقدار چشمی که از دیده بینای عشق وام گرفته است با سرچشمه خیر و جمال و حقیقت که وجود لایزال حضرت حق است دیدار کند و آیات کبرای الهی را که اوصاف جمال و جلال اوست بی حجاب بنگرد این شب فرخنده را عاشقان شب وصال خوانده اند که همان شب معراج و لیله القدر است.
(مقالات-ص 55)
19. همه بزرگان جهان که برای بشریت هدیه ای از دانایی و زیبایی آورده اند ، گوشه ای از همان سلام و تحیت را که در شب معراج عشق شنیده اند باز گفته اند.
(مقالات-ص 56)
20. شب معراج از زمان و مکان بیرون است و هر که به نور باده توحید از ظلمت نفس کافر کیش خلاص یابد فرشتگان مقرب بر وی فرود آیند و او را بر براق برق سیر عشق نشاننند و در یک نفس از صدف کون و مکان بیرون برند و آن گوهر یکتا و شاهد زیبای عالم را که جمله کائنات در طلبش سرگردانند با وی نشان دهند و او را شرابی نوشانند که جامش روی یار و پیاله اش چشم مست باده خوار است و بدین دیدار چنان مست و حیران شود که تا صیح قیامت به هوش نیاید. (مقالات-ص 57)