ینگی قلعه صفای باغ قوات گلی حاج رضا نوری

باغبان پیر باغ دیگر از گلها نمی گیرد سراغ

ینگی قلعه صفای باغ قوات گلی حاج رضا نوری

باغبان پیر باغ دیگر از گلها نمی گیرد سراغ

استاد قمشه ای در قوات گلی

فرازهائی از کلام استاد

 

1. قرآن حکیم را به هزار چشم نگریسته اند و همچنان به هزار چشم دیگر می نگرند ، هر نگاهی چیزی می جوید و همان می بیند. هر کس از این خوان کرامت، به طعامی میل می کند و روزی خاص خود می یابد.   

(کیمیا 1-ص 91)

 

2. وصال حضرت حق و وصول به جمال مطلق آمال عارفان و کمال معرفت ایشان است.          

(کیمیا 2-ص 71)

 

 

3. انسان نه تنها عاشق است که معشوق است و صد چندان که او را شوق وصال جانان است ، جانان مشتاق اوست.

(کیمیا 2-ص 73)

 

4. خبر وصال که تنها تسلای خاطر ما در غربتگاه هجران است همان لطیفه ای است که سّر لذت هنرها و سرچشمه نزاهت و خرمی است و هنرمند کسی است که این خبر دلاویز و این م‍‍‍ژده جان بخش را به چشم و گوش و دل و جان آدمیان می رساند.

 

 (کیمیا 2-ص 75)

 

5. رسالت انبیای الهی که اولین منادیان عشق و چاووشان کعبه وصالند ابلاغ همین دعوت است که شما را از مرگ به حیات ، از غم به شادی ، از خوف به امن ، از کثرت به وحدت ، از تنازع به صلح و محبت ، از ظلمت به نور و از هجران به وصال فرا می خوانند.

 

(کیمیا 2-ص 76)

 

6. "طرح وجود" همان گوهر الهی ذات ماست که فرشتگان بر آن سجده کردند و وفادار ماندن به طرح اصلی حفظ و حراست آن اوصاف کمالیه است که خداوند در نهاد ما نهاده است و حقیقت معنی "تقوی" همان انسان بانی و نگهبانی از فضائل انسانی است.

 

(کیمیا 4-ص 10)

 

7. گم کردن خویشتن رسیدن به همان مستی و بی خبری نزد عارفان است و هوشیاری حجابی است بر حقیقت ذات ما.

(کیمیا 4-ص 21)

 

8. رفتن مهربانی یا عشق به خانه زیبایی برای آن است که عشق بنا بر مشهور نابیناست و زیبایی مسیحا دم است. پس چون عشق به خانه زیبایی می رود چشمش به جمال او روشن می شود و به پاس این موهبت در منزل زیبایی رحل اقامت می افکند بدین معنی که عشق در خدمت زیبایی است و از او نشات می گیرد.

 

(کیمیا 4-ص 45)

 

9. در ادب پارسی مکرر به این نکته اشاره شده است که معشوق در آسمان است و آنچه در زمین دیده می شود سایه مرغی است که در آسمان پران است و هر که به دنبال سایه می رود عمر ضایع می گذارد.

 

(کیمیا 4-ص 58)

 

10. زیبایی خواه موسیقی یا شعر یا نقاشی یا طبیعت یا چهره آدمی باشد آینه فطرت آدمی است و سر لذات آدمی از زیبایی همین است که تناسبات و هامونی های درون خود را در عالم خارج ادراک می کند و این مطابقت درون و بیرون مایه لذت است.

 (کیمیا 5-ص 43)

 

11. سخن از این راست تر در جهان نیست که شعر خوب یاد خداست و آنچه از پشت پرده شعر دلبری می کند نقشی از جمال همان شاهد است که جمله عالمیان دانسته و نادانسته دل در گرو او دارند.

 

(کیمیا 5-ص 65)

 

12. آفرینش را می توان به دو گونه در نگاه آورد یکی همچون آینه که چهره آفریدگار در آن هویدا است و یکی همچون

ابر که چهره خورشید را پنهان می کند اگرچه از فروغ او همه بهره می گیرند .

 

(کیمیا 5-ص 94)

 

13. سرّ محبوبیت سعدی و مولانا و همه شاعران و هنرمندانی که به جاذبه حسن و کرشمه دلبری ملک دلها را تصرف کرده اند این است که از نفس و نغمه ایشان بوی خوش آشنائی به مشام می رسد.

(مقالات-ص 3)

 

14. عشق عامه مردم تنها به صورتی و جلوه ای است و از این رو همه بت پرستند زیرا در صورت آن بت توقف کرده و آن را پلی برای وصول به بت آفرین نکرده اند یا بت آفرین را در او ندیده اند ، اما عارفان ، حق را در همه صورتها می بینند و در همه صورتها عبادت می کنند.

(مقالات-ص 9)

 

15. خرابات آنجاست که عاشق طاق و رواق خود پرستی را خراب می کند و خانه اش در نور خدا غرق می شود.

(مقالات-ص 13)

 

16. خودبینی نزد عارفان حجاب اکبر است و دیگر حجابها پرده از او وام گرفته اند.

(مقالات-ص 14)

 

17. فقیر یعنی آنکه خود را در برابر حق ، مالک هیچ چیز نمی داند.

(مقالات-ص 15)

 

18. در زندگی هر شاعر آسمانی و هنرمند اصیل شبی هست که او را به ملکوت آسمان بار می دهند تا در آنجا به مقدار چشمی که از دیده بینای عشق وام گرفته است با سرچشمه خیر و جمال و حقیقت که وجود لایزال حضرت حق است دیدار کند و آیات کبرای الهی را که اوصاف جمال و جلال اوست بی حجاب بنگرد این شب فرخنده را عاشقان شب وصال خوانده اند که همان شب معراج و لیله القدر است.

(مقالات-ص 55)

 

19. همه بزرگان جهان که برای بشریت هدیه ای از دانایی و زیبایی آورده اند ، گوشه ای از همان سلام و تحیت را که در شب معراج عشق شنیده اند باز گفته اند.

(مقالات-ص 56)

 

20. شب معراج از زمان و مکان بیرون است و هر که به نور باده توحید از ظلمت نفس کافر کیش خلاص یابد فرشتگان مقرب بر وی فرود آیند و او را بر براق برق سیر عشق نشاننند و در یک نفس از صدف کون و مکان بیرون برند و آن گوهر یکتا و شاهد زیبای عالم را که جمله کائنات در طلبش سرگردانند با وی نشان دهند و او را شرابی نوشانند که جامش روی یار و پیاله اش چشم مست باده خوار است و بدین دیدار چنان مست و حیران شود که تا صیح قیامت به هوش نیاید. (مقالات-ص 57)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد